خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناودان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناودان
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) 1 - مجرایی که آب را از بام خانه به پایین هدایت می کند. 2 - مجرای آب ، نهر.
-
جستوجو در متن
-
سلک
فرهنگ فارسی معین
(س یا سَ) (اِ.) آبراهه ، ناودان .
-
شلکک
فرهنگ فارسی معین
(ش کَ) (اِ.) 1 - ناودان . 2 - سوراخ راه آب در ته دیوار.
-
میزاب
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) 1 - آب راهه ، آب گذر. 2 - ناودان . ج . مآزیب ، موازیب ، میازیب .
-
کلفهشنگ
فرهنگ فارسی معین
(کَ فَ شَ) (اِ.) استالاکتیت ، قندیل یخی که در ایام زمستان در زیر ناودان ها بسته می شود. گلفهشنگ و کلفخشنگ و کلفهسنگ هم گویند.
-
شوشه
فرهنگ فارسی معین
(ش ) (اِ.) 1 - طلا یا نقره که آن را گدازند و در ناوچه ریزند. 2 - هرچیز شبیه شمش . 3 - هر چیز طولانی وکوتاه . 4 - آبی که در زمستان بر سر ناودان یخ بندد و آویزان شود. 5 - ریزة هر چیز.
-
آبشار
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) 1 - رودی که در مسیر خود از بلندی به پایین فرو ریزد. 2 - سنگ مشبک که بر دهانة ناودان ها نصب کنند. 3 - یکی از حرکات حمله ای در والیبال و پینگ پنگ و تنیس ، پرش و زدن توپ از بالای تور به زمین حریف با زاویه ای تند. (فره ).
-
ارتفاق
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) بر آرنج تکیه دادن ، تکیه دادن بر نازبالش . 2 - رفاقت کردن ، همراهی کردن . 3 - (مص م .) دوست طلبیدن . 4 - حقی است برای شخص به تبعیت از ملک خود در ملک شخص دیگر برای استفاده بردن کامل از ملک خویش ، مانند: حق مجری ، حق پنجره ...