ناپیدا شدنلغتنامه دهخداناپیدا شدن . [ پ َ / پ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غیبت . پنهان شدن . مخفی شدن . غیب شدن : امیر چون نامه بخواند سجده کرده پس برخاست و بر قلعت برفت و از چشم ناپیدا شد. (تاریخ بیهقی ). و بروی آب همی شد تا از دیدار مردم ناپیدا
ناپیدالغتنامه دهخداناپیدا. [ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب )غایب . (ناظم الاطباء). نامرئی . نامشهود : با خیال یارناپیدا هنوزخلوتا کاندر نهان خواهم گزید. خاقانی .حمله مان پیدا و ناپیداست بادجان فدای آنکه نا
ناپیداییلغتنامه دهخداناپیدایی . [ پ َ / پ ِ ] (حامص مرکب ) خفاء. نامرئی بودن . غیرمشهود بودن . غیبت . ناپدیدی .
ناپیدا شدهلغتنامه دهخداناپیدا شده . [ پ َ / پ ِ ش ُ دَ / دِ] (ن مف مرکب ) مطموس . ناپیدا. رجوع به ناپیدا شود.
ناپیدالغتنامه دهخداناپیدا. [ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب )غایب . (ناظم الاطباء). نامرئی . نامشهود : با خیال یارناپیدا هنوزخلوتا کاندر نهان خواهم گزید. خاقانی .حمله مان پیدا و ناپیداست بادجان فدای آنکه نا
ناپیدافرهنگ مترادف و متضادپنهان، غایب، گم، مختفی، مخفی، مستور، مفقودالاثر، مفقود، ناآشکار، ناپدید، نامرئی، نامشهود، نهان، نهفته ≠ پیدا، ظاهر
ناپیدالغتنامه دهخداناپیدا. [ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب )غایب . (ناظم الاطباء). نامرئی . نامشهود : با خیال یارناپیدا هنوزخلوتا کاندر نهان خواهم گزید. خاقانی .حمله مان پیدا و ناپیداست بادجان فدای آنکه نا
جرم ناپیداmissing massواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از مادۀ باریونی موجود در ساختارهای کیهانی که تاکنون رؤیت نشده است