ناچیزبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ناچیزبودن، بهپشیزی نیارزیدن، اهمیت نداشتن، مهم نبودن خوار بودن مالی نبودن، ناخن کوچکۀ کسی نشدن، ازاعتبارافتادن، خاکِ پایِ کسی بودن، ارزش و اهمیت خودرا ازدست دادن، حقیر بودن
نازیبیدنلغتنامه دهخدانازیبیدن . [ دَ ] (مص منفی ) نزیبیدن . زیبنده نبودن . ناسزاوار بودن . مقابل زیبیدن . رجوع به زیبیدن شود.
حقیر بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی یر بودن، خود را کوچک شمردن، غرور را زیر پا گذاشتن، بدنام بودن، بیغرض بودن، مؤدب بودن، ناچیزبودن