ناکارگیلغتنامه دهخداناکارگی .[ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) بیکاری . تعطیل . || بی حاصلی . نابکاری . بیفایدگی . (از ناظم الاطباء).
نقّارهnaker, nacara, naqqarahواژههای مصوب فرهنگستانسازی کهن و شرقی از خانوادۀ پوستصداها، معمولاً بهصورت جفت، با کوکهای متفاوت
تاسماهی ناکاریAcipenser naccariiواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ تاسماهیان و راستۀ تاسماهیسانان و بالاراستۀ بالهشعاعیداران که اندازۀ پوزهاش متوسط، اما بسیار عریض و در انتها مدور است
ناکاری ژنgene knock-out, KO, knock-out mutationواژههای مصوب فرهنگستانغیرفعالسازی ژن با درنهش یک توالی دنا در آن
نوکاریلغتنامه دهخدانوکاری .[ ن َ / نُو ] (حامص مرکب ) تازه کار بودن . مبتدی بودن . (فرهنگ فارسی معین ). نوکار بودن . رجوع به نوکار شود. || (اصطلاح مقنیان ) با کاری تازه بر طول قنات افزودن . رجوع به نوکار شود. || نوکری . (فرهنگ فارسی معین ) :</s
تعطیلفرهنگ مترادف و متضاد۱. انحلال، برچیدگی، بیکاری، لنگ، متلاشی، مرخصی، منحل، ناکارگی، وقفه ۲. روز بیکاری ۳. بیکار کردن، دست ازکار کشیدن، معطل گذاشتن، مهمل گذاشتن