ناگفتهلغتنامه دهخداناگفته . [ گ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) گفته نشده . بیان نشده . (از ناظم الاطباء). بر زبان نیامده . اظهارناشده : بس که بر گفته پشیمان بوده ام بس که بر ناگفته شادان بوده ام . رودکی .<br
ناگفتهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط تلویحی، مسکوت، مکتوم، گفتهنشده، اسرارآمیز▼، سرّی، محرمانه، امضامحفوظ، ناگفتنی، غیرقابلدرک
نافثةلغتنامه دهخدانافثة. [ ف ِ ث َ ] (ع ص )تأنیث نافث . ساحره . زن جادو. نفاثة. || ادویه ٔ نافثه ؛ ادویه ٔ مخرج بلغم . (یادداشت مؤلف ).
نافطةلغتنامه دهخدانافطة. [ ف ِ طَ ] (ع ص ، اِ) کف نافطة؛ کف دست آبله کرده و شوخ بسته . (منتهی الارب ). نفیطة. منفوطة. دستی که بر اثر کار فروان قرحه و آبله برآورده باشد. (از معجم متن اللغة). || بز ماده ، یا از اتباع است عافطة را، یقال : ما له عافطة و لانافطة. (منتهی الارب ). ماعزة. (اقرب الموار
نایافتهلغتنامه دهخدانایافته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ، ق مرکب ) نیافته . به دست نیاورده . تحصیل نکرده : به دست آوریده خردمند سنگ به نایافته درّ ندهد ز چنگ . اسدی .آن وقت به نشابور بودم سعادت خدمت ای