نبرد آوردنلغتنامه دهخدانبرد آوردن . [ ن َ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) جنگیدن . جنگ کردن . نبرد کردن . رجوع به نبرد و نبرد کردن شود. || حریف گشتن . داخل شدن (در مسابقه و پیکار) : نهادیم بر جای شطرنج نردکنون تا به بازی که آرد نبرد. فردوسی .رجوع
نبردلغتنامه دهخدانبرد. [ ن َ ب َ ] (اِ) کارزار. (فرهنگ اسدی ).جنگ . جدال . قتال . (غیاث اللغات ). بمعنی کوشش و جنگ و جدال و رزم و کارزار باشد، چه نبردگاه جنگ گاه را گویند. (برهان قاطع). رزم و جنگ کردن است میان دو تن از آدمی و غیره . (فرهنگ خطی ). ناورد. آورد. جنگ میان دو تن از آدمی و غیره . (
نبردلغتنامه دهخدانبرد. [ ن َ ب َ ] (اِ) کارزار. (فرهنگ اسدی ).جنگ . جدال . قتال . (غیاث اللغات ). بمعنی کوشش و جنگ و جدال و رزم و کارزار باشد، چه نبردگاه جنگ گاه را گویند. (برهان قاطع). رزم و جنگ کردن است میان دو تن از آدمی و غیره . (فرهنگ خطی ). ناورد. آورد. جنگ میان دو تن از آدمی و غیره . (
روز ننگ و نبردلغتنامه دهخداروز ننگ و نبرد. [ زِ ن َ گ ُ ن َ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز جنگ . (از برهان قاطع) (از آنندراج ) (از انجمن آرا). روز کوشش . (از برهان قاطع) : ز بدها ببایست پرهیز کردچو پیش آیدت روز ننگ و نبرد. فردوسی (از آنندراج ).<
ننگ و نبردلغتنامه دهخداننگ و نبرد. [ ن َ گ ُ ن َ ب َ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) جنگ . کارزار. پیکار. (یادداشت مؤلف ). نیز رجوع به معنی بعدی شود : کشاورز و دهقان و بیکار مردهمه رزم جویند و ننگ و نبرد. فردوسی .چو آسوده شد باره ٔ هر دو مرد<b
نای نبردلغتنامه دهخدانای نبرد. [ ی ِ ن َ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کرنای جنگ را گویند. (آنندراج ). شیپور. (ناظم الاطباء).
هم نبردلغتنامه دهخداهم نبرد. [ هََ ن َ ب َ ] (ص مرکب ) هم ناورد. دو تن که با یکدیگر نبرد کنند : به جز پیلتن رستم شیرمردندارم به گیتی کسی هم نبرد. فردوسی .اگر هم نبرد تو باشد پلنگ بدرّد بر او پوست از یاد جنگ . <p class="author"
هنبردلغتنامه دهخداهنبرد. [ ] (اِخ ) نام چند ده از توابع قم بوده است که اکنون در مآخذ جغرافیایی نام آنها نیست . و نوشته اند که مطبخهای اردشیر در آن جا بوده است و هنبرد یعنی سیری از طعام . رجوع به ترجمه ٔ تاریخ قم ص 69، 70، <spa