نبودنلغتنامه دهخدانبودن . [ ن َ دَ ] (مص منفی ) عدم . نیستی . وجود نداشتن . معدوم بودن . مقابل ِ بودن .
نبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود بودن، زنده نبودن، موجود نبودن، خیالی بودن، هیچوپوچ بودن، واقعنشدن بهدنیا نیامدن، زاده نشدن
نبودنلغتنامه دهخدانبودن . [ ن َ دَ ] (مص منفی ) عدم . نیستی . وجود نداشتن . معدوم بودن . مقابل ِ بودن .
نبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود بودن، زنده نبودن، موجود نبودن، خیالی بودن، هیچوپوچ بودن، واقعنشدن بهدنیا نیامدن، زاده نشدن
زبان اندر حکم نبودنلغتنامه دهخدازبان اندر حکم نبودن . [زَ اَ دَ ح ُ ن َ دَ ] (مص مرکب ) خارج از موقع و نابجا سخن گفتن . اختیار زبان خود را نداشتن : زبان بریده بکنجی نشسته صم بکم به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم .سعدی (گلستان ).
ننبودنلغتنامه دهخداننبودن . [ نَم ْ دَ ] (مص منفی ) نینبودن . ناانبودن . مقابل انبودن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به انبودن شود.
نبودنلغتنامه دهخدانبودن . [ ن َ دَ ] (مص منفی ) عدم . نیستی . وجود نداشتن . معدوم بودن . مقابل ِ بودن .
انبودنلغتنامه دهخداانبودن . [ اَم ْ دَ ] (مص ) آفریدن . (فرهنگ فارسی معین ). انبوشتن است که آفریدن باشد. (احوال و اشعار رودکی ج 3 ص 1052 حاشیه ٔ 2). انبوشش . (نسخه ای از لغت اسدی از یادداشت مؤ
انبودنفرهنگ فارسی عمید۱. چیدن.۲. چیدن گل.۳. بالای هم چیدن؛ روی هم گذاشتن؛ انباشتن.۴. فراهم آوردن.۵. [مجاز] آفریدن؛ آفرینش: ◻︎ بودنت در خاک باشد یافتی / همچنان کز خاک بود انبودنت (رودکی: ۵۲۱).