نبیدخوارهلغتنامه دهخدانبیدخواره . [ ن َ خوا / خا رَ / رِ ] (نف مرکب ) می خواره . شرابخواره . خمار : و مردمان [ اخسیکت ] مردمانی نبیدخواره اند. (حدود العالم ).
نبیدخوارلغتنامه دهخدانبیدخوار. [ ن َ خوا / خا ] (نف مرکب ) آنکه نبیذ خورد. شرابخوار. میگسار. باده نوش . میخواره : گر رودزن رواست امام و نبیدخواراسبی است نیز آن که کند کودک از قصب .ناصرخسرو.
میگساری، میگساریفرهنگ مترادف و متضادبادهپیمایی، بادهگساری، بادهنوشی، مشروبخواری، شرابخواری، قدحخواری، نبیدخواری