گنتریزلغتنامه دهخداگنتریز. [ گ َ ت َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت که در 1000گزی جنوب ساردوئیه و 1000گزی راه فرعی راین به ساردوئیه واقع شده و سکنه اش 52 تن است . (از فره
نترسلغتنامه دهخدانترس . [ ن َ ت َ ] (نف ) که نمی ترسد. گستاخ . دلیر. متهور. جسور. بی پروا.- سر نترس داشتن ؛ بی باک و بی پروا بودن . در تهور و جسارت افراط کردن . به غایت گستاخ و خیره سر بودن .
نترسدیکشنری فارسی به انگلیسیaudacious, bold, daredevil, daring, dauntless, fearless, greathearted, hardy, intrepid, plucky, stout, stouthearted
بیباکیفرهنگ مترادف و متضادبیپروایی، تهور، جرات، جسارت، دلاوری، زرنگی، شجاعت، شهامت، گستاخی، نترسی ≠ ترس، جبن
پاک اندرونلغتنامه دهخداپاک اندرون . [ اَ دَ ] (ص مرکب ) پاک نهاد. پارسا. پاک اعتقاد. که باطنی پاک دارد : نترسی که پاک اندرونی شبی برآرد ز سوز جگر یا ربی .سعدی .
برهنیالغتنامه دهخدابرهنیا. [ب ِ رِ ] (اِمص ) برهنگی : عمل به اخلاص آن وقت توان کرد که از چهار چیز نترسی گرسنیا و برهنیا ودرویشی و خواری . (کیمیای سعادت ). یکی از انبیا بیست سال به گرسنیا و تشنیا و برهنیا و بلاء... بسیار مبتلی بود و دعا می کرد اجابت نمی بود. (کیمیای سعادت