نتیجه بخشیدنلغتنامه دهخدانتیجه بخشیدن . [ ن َ ج َ / ج ِ ب َ دَ ] (مص مرکب ) نتیجه دادن . رجوع به نتیجه شود.
نتیجهلغتنامه دهخدانتیجه . [ ن َ ج َ / ج ِ ] (از ع ، ص ، اِ) ماحصل کار. (ناظم الاطباء). چیزی که از چیز دیگر حاصل شده باشد. (فرهنگ نظام ). هر آنچه از پیروی کاری بالضروره حاصل گردد. (ناظم الاطباء). || ثمر. بار. بر. اثر. (ناظم الاطباء). حاصل . (آنندراج ) (ناظم الا
نتيجةدیکشنری عربی به فارسینتيجه , نتيجه منطقي , اثر , برامد , دست اورد , پي امد , حاصل , نتيجه دادن , ناشي شدن , امتياز , امتياز گرفتن , حساب امتيازات
نتیجهدیکشنری فارسی به انگلیسیaftermath, age _, consequence, consequent, corollary, design, effect, end, eventuality, fruit, fruition, great-grandchild, harvest, ion_, issue, outcome, outgrowth, product, result, resultant, return, sequel, upshot
succeedدیکشنری انگلیسی به فارسیموفق باش، موفق شدن، کامیاب شدن، نتیجه بخشیدن، بدنبال آمدن، بطور توالی قرار گرفتن
انتاجلغتنامه دهخداانتاج . [ اِ ] (ع مص ) زاییدن و بچه آوردن : اُنْتِجَت الناقه (مجهولاً)؛ زایید آن ماده شتر و بچه آورد. (از منتهی الارب ) (ازناظم الاطباء). بچه آوردن و زاییدن ناقه . (آنندراج ). || بر سر خود رفتن ناقه و معلوم نشدن که کجا زاییده . || انتج القوم ؛ زه آوردند شتران ایشان . || وقت ز
رشتهلغتنامه دهخدارشته . [ رِ ت َ / ت ِ ] (اِ) ریسمان . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (برهان ). ریسمان و حبل و رسن . (ناظم الاطباء). تار ابریشمی یا پنبه ای . (از شعوری ج 2 ورق 20</sp
نتیجهلغتنامه دهخدانتیجه . [ ن َ ج َ / ج ِ ] (از ع ، ص ، اِ) ماحصل کار. (ناظم الاطباء). چیزی که از چیز دیگر حاصل شده باشد. (فرهنگ نظام ). هر آنچه از پیروی کاری بالضروره حاصل گردد. (ناظم الاطباء). || ثمر. بار. بر. اثر. (ناظم الاطباء). حاصل . (آنندراج ) (ناظم الا
نتیجهدیکشنری فارسی به انگلیسیaftermath, age _, consequence, consequent, corollary, design, effect, end, eventuality, fruit, fruition, great-grandchild, harvest, ion_, issue, outcome, outgrowth, product, result, resultant, return, sequel, upshot
نتیجهفرهنگ فارسی معین(نَ جِ) [ ع . نتیجة ] (اِ.) 1 - حاصل ، به دست آمده . 2 - نسل ، زاده . 3 - سرانجام و عاقبت . ج . نتایج .
درنتیجهلغتنامه دهخدادرنتیجه . [ دَ ن َ ج َ / ج ِ ] (ق مرکب ) (از: در + نتیجه ) عاقبت . سرانجام . عاقبةالامر.
نتیجهلغتنامه دهخدانتیجه . [ ن َ ج َ / ج ِ ] (از ع ، ص ، اِ) ماحصل کار. (ناظم الاطباء). چیزی که از چیز دیگر حاصل شده باشد. (فرهنگ نظام ). هر آنچه از پیروی کاری بالضروره حاصل گردد. (ناظم الاطباء). || ثمر. بار. بر. اثر. (ناظم الاطباء). حاصل . (آنندراج ) (ناظم الا
بالنتیجهلغتنامه دهخدابالنتیجه . [ ب ِن ْ ن َ ج َ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + ال + نتیجة). سرانجام . در نتیجه . (فرهنگ رازی ).