خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نجوا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نجوا
/najvā/
معنی
۱. سخن آهسته؛ زمزمه.
۲. (اسم مصدر) آهسته حرف زدن دو تن با یکدیگر؛ درگوشی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پچپچ، ترنم، درگوشی، زمزمه ≠ فریاد
فعل
بن گذشته: نجوا کرد
بن حال: نجوا کن
دیکشنری
breath, whisper
-
جستوجوی دقیق
-
نجوا
فرهنگ نامها
(تلفظ: najvā) (عربی) سخن آهسته ؛ صحبت کردن با یکدیگر معمولاً با صدای آهسته به قصد این که کسی آن را نشنود .
-
نجوا
واژگان مترادف و متضاد
پچپچ، ترنم، درگوشی، زمزمه ≠ فریاد
-
نجوا
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . نجوی ] (اِ.) آهسته حرف زدن ، پچ پچ کردن .
-
نجوا
لغتنامه دهخدا
نجوا. [ ن َج ْ ] (ع اِ) سرگوشی . زیرگوشی . راز. (ناظم الاطباء). نجوی . رجوع به نجوی شود.
-
نجوا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نجوی] najvā ۱. سخن آهسته؛ زمزمه.۲. (اسم مصدر) آهسته حرف زدن دو تن با یکدیگر؛ درگوشی.
-
نجوا
دیکشنری فارسی به عربی
همس
-
نجوا
واژهنامه آزاد
دختری که پچ پچ می کند و آرام با لحنی خاص حرف می زند.
-
واژههای مشابه
-
نجوا کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اصغ
-
واژههای همآوا
-
نجوء
لغتنامه دهخدا
نجوء. [ ن َ ] (ع ص ) بدچشم . سخت چشم زخم رساننده . نجؤ. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد). نجی ٔ [ ن َ ج ِءْ ] . (منتهی الارب ). نجی ٔ [ ن َ ] . (المنجد).- نجوءالعین ؛ خبیث العین . (از المنجد).
-
نجوع
لغتنامه دهخدا
نجوع . [ ن َ ] (ع اِ) آرد جو و مانند آن که آن را به آب و یخ تنک کنند مثال دوغ و ستور را خورانند تا فربه گردد، و آن رامدید نیز نامند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آب و آردی که شتر را خورانند. (المنجد). || نجوع الصبی ؛ شیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)....
-
نجوع
لغتنامه دهخدا
نجوع . [ ن ُ ] (ع مص ) مدید خورانیدن ستور را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). آردآب خورانیدن به ستور. (ناظم الاطباء). نجوع خورانیدن شتر را. (اقرب الموارد). || گواریدن طعام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). گواریدن . گوارا شدن . || اثر کردن...
-
جستوجو در متن
-
وِت وِته
لهجه و گویش تهرانی
نجوا