نجوشلغتنامه دهخدانجوش . [ ن َ ](نف ) در تداول ، دیرآشنا. مردم گریز. دیراُنس . که به زودی و به آسانی با کسان انس و الفت نگیرد. که با مردم نجوشد. که با آشنایان و کسان ، گرم و مهربان نیست .
نزوزلغتنامه دهخدانزوز. [ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ نَزّ و نِزّ، به معنی زهاب و آبی که از زمین بتراود. رجوع به نز شود.
نجوجلغتنامه دهخدانجوج . [ ن َ ] (ع ص ) شتاب رو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). که به سرعت میرود. (از اقرب الموارد).
نجوشیدنلغتنامه دهخدانجوشیدن . [ ن َ دَ ] (مص مرکب ) مقابل جوشیدن . رجوع به جوشیدن شود. || نجوشیدن با مردم ؛ مایل به دوستی و معاشرت و مؤانست مردم نبودن . رجوع به نجوش شود.
قمعمعلغتنامه دهخداقمعمع. [ ق ُ م َ م َ ] (ص ) کلمه ٔ مصطلح و ظاهراً مجعول . در تداول بمعنی خودبگیر، نجوش .
نجوشیدنلغتنامه دهخدانجوشیدن . [ ن َ دَ ] (مص مرکب ) مقابل جوشیدن . رجوع به جوشیدن شود. || نجوشیدن با مردم ؛ مایل به دوستی و معاشرت و مؤانست مردم نبودن . رجوع به نجوش شود.
منجوشلغتنامه دهخدامنجوش . [ م َ ] (اِ) ماهچه ٔ علم ، ظاهراً مبدل منجوق است . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به منجوق شود.
مرزنجوشگویش اصفهانی تکیه ای: -------- طاری: -------- طامه ای: -------- طرقی: marzanǰöš کشه ای: -------- نطنزی: --------