نحشتانلغتنامه دهخدانحشتان . [ ن َ ح ُ ] (اِخ ) [ بمعنی : از مس ] اسم ماری است که موسی در دشت برپا نمود در ایام حزقیا و حزقیا آن را به سوهان سائید، چه که مردم بدو بخور می سوزانیدند. (از قاموس کتاب مقدس ص 876).
همنهشتگانcomponent 4واژههای مصوب فرهنگستانهموندگان یک لایۀ استقراری در یک محوطه که به یک فرهنگ معین تعلق دارد
بسهمنهشتگانmulticomponentواژههای مصوب فرهنگستانترکیبی از مراحل یا دورههای مختلف فعالیت انسان که اثر فیزیکی از آن به جا مانده باشد
تکهمنهشتگانsingle componentواژههای مصوب فرهنگستانبقایای یک مرحله از فعالیتهای انسان که اثر فیزیکی از آن به جا مانده باشد
تحلیل همنهشتگانهای اصلیprincipal component analysisواژههای مصوب فرهنگستانروشی برای ساده کردن مجموعۀ دادههای باستانشناختی ازطریق کاهش تعداد یا میزان دادههای همسان و تکراری
نهستنلغتنامه دهخدانهستن . [ ن ِ هَِ ت َ ] (مص ) نهادن . (جهانگیری ) (برهان قاطع) (انجمن آرا). گذاشتن . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). نشاندن و نصب کردن . (ناظم الاطباء). نهشتن . (برهان قاطع) (آنندراج ).