نخانیلغتنامه دهخدانخانی . [ ن ُ ] (ص نسبی ) منسوب به نخان ، از قراء اصفهان دم دروازه ٔ شهر. (از سمعانی ).
نخینگیropinessواژههای مصوب فرهنگستانحالتی ناشی از فساد نان در نتیجۀ فعالیت باکتریهای نخینهساز که رشتههای نخشکل پلیساکاریدی تولید میکنند
نخانلغتنامه دهخدانخان . [ ن ُ ] (اِخ ) قریه ای است بر باب اصفهان ، گویند همان شهر جی است ، یا جایی است در نزدیکی آن ، و یا محله ای است از آن . و بدان منسوب است ابوجعفر زیدبن بنداربن زند نخانی فقیه اصفهانی متوفی به سال 273 هَ . ق . (از معجم البلدان ).
نَخینهhypha, fungal filamentواژههای مصوب فرهنگستانهریک از رشتههای تشکیلدهندۀ جُلینه در قارچهای عالی
ماهیچهنخینهmyofilamentواژههای مصوب فرهنگستانهریک از ساختارهای رشتهمانند بسیار نازک و فرامیکروسکوپی که ماهیچهتارچهها را تشکیل میدهند
نخانیقلغتنامه دهخدانخانیق . [ ن َ ] (ع اِ) ج ِ نخنوق . رجوع به نخنوق شود. و الصواب : النخابیق . (تاج العروس ).
نخانلغتنامه دهخدانخان . [ ن ُ ] (اِخ ) قریه ای است بر باب اصفهان ، گویند همان شهر جی است ، یا جایی است در نزدیکی آن ، و یا محله ای است از آن . و بدان منسوب است ابوجعفر زیدبن بنداربن زند نخانی فقیه اصفهانی متوفی به سال 273 هَ . ق . (از معجم البلدان ).
نخانیقلغتنامه دهخدانخانیق . [ ن َ ] (ع اِ) ج ِ نخنوق . رجوع به نخنوق شود. و الصواب : النخابیق . (تاج العروس ).
جانخانیلغتنامه دهخداجانخانی . (اِ مرکب ) جانی خانی . کیسه یا جوال بزرگ شلاته بافته . کیسه ای از موی سیاه بافته بزرگتر از جوال . جوال بزرگ از پشم بافته .