نذيردیکشنری عربی به فارسینشانه , فال بد , خبر بد , شگفتي , بد يمن بودن , نشان , علا مت , فال نما , شگون , گواهي دادن بر , خبردادن از , پيشگويي کردن
سمتالقدمnadir, nadir pointواژههای مصوب فرهنگستاننقطهای بر روی کرة آسمان که وارون قطری سرسو است و در آن راستای خط شاقول در زیر سطح افق با کرة آسمان تلاقی میکند متـ . پاسو
چگندرلغتنامه دهخداچگندر. [ چ ُ گ ُ دَ ] (اِ) بمعنی چغندر باشد. (برهان ) (از جهانگیری ). همان چغندر است . (از انجمن آرا) (از آنندراج ). مرادف چغندر. (رشیدی ). چغندر. (ناظم الاطباء). چندر و چقندر : حسن را گفت که بدکان آن مرد شو چندانکه شلغم و چگندر است بخر و بیار. (اسرارا
چندرلغتنامه دهخداچندر. [ چ َ دَ ] (اِخ ) رودی در جنوب قاری قلعه . بستر این رود قسمتی از خط سرحدی ایران و شوروی را در مشرق بحر خزر تشکیل میدهد.
نذیرلغتنامه دهخدانذیر. [ ن َ ] (اِخ ) از جمله نام های قرآن چنانکه حق تعالی فرماید: بشیراً و نذیراً. (از نفایس الفنون ).
نذیرلغتنامه دهخدانذیر. [ ن َ ] (اِخ ) اسم نبی صلوات اﷲ علیه . (مهذب الاسماء) (از منتهی الارب ). یکی از اسامی پیغمبر صلی اﷲ علیه و آله و سلم . (غیاث اللغات ). یکی از اسمای مبارکه ٔ حضرت رسول (ص ). (از آنندراج ). یکی از القاب پیغمبر اسلام است که مردم را از عذاب خدا می ترسانید. (فرهنگ نظام ) <sp
نذیرلغتنامه دهخدانذیر. [ ن َ ] (اِخ ) محمد طبیب ، متخلص به نذیر. از پارسی گویان خیرآباد هندوستان است . او راست :چون غنچه به رخ نقاب بستی صد خار به سینه ام شکستی اقلیم دلم تمام بگرفت زلف تو، زهی درازدستی کشتی چو مرا به جورباری از سرزنش رقیب رستی .رجوع به صبح گلشن ص
نذیرلغتنامه دهخدانذیر. [ ن َ ] (اِخ ) محمد نذیر. از پارسی گویان لکهنوی هندوستان است .این ابیات را مؤلف صبح گلشن به نام او ثبت کرده :حیف بر طالع واژون که شباب آمد و رفت دولتی بود که در عالم خواب آمد و رفت واقف از لذت او هیچ نگشتیم نذیربر سر آب به اندازه حباب آمد و رفت .رجو
نذیرلغتنامه دهخدانذیر. [ ن َ ] (ع اِمص ) بیم . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 98) (ناظم الاطباء). ترس . (از ناظم الاطباء). اسم است به معنی انذار. (از اقرب الموارد). || (ص ) بیم کرده شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ترساننده . (منتهی الارب ) (آنندر