نرخلغتنامه دهخدانرخ . [ ن ِ ] (اِ) قیمت و بهای جنس . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بهای هر جنسی در بازار. (ناظم الاطباء). بهای عمومی چیزی و آنچه در معاملات خصوصی در بها داده می شود قیمت است . (از فرهنگ نظام ). قیمت و ارزش هر سند یا سهم یا متاع در روزی که قیمت شده است . (لغات فرهنگس
ضريبة اضافيةدیکشنری عربی به فارسیزياد ستاندن , زياد بار کردن , تحميل کردن زياد پر کردن , اضافه کردن , نرخ اضافي ماليات اضافي , جريمه , اضافه بها
نرخلغتنامه دهخدانرخ . [ ن ِ ] (اِ) قیمت و بهای جنس . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بهای هر جنسی در بازار. (ناظم الاطباء). بهای عمومی چیزی و آنچه در معاملات خصوصی در بها داده می شود قیمت است . (از فرهنگ نظام ). قیمت و ارزش هر سند یا سهم یا متاع در روزی که قیمت شده است . (لغات فرهنگس
نرخلغتنامه دهخدانرخ . [ ن ِ ] (اِ) قیمت و بهای جنس . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بهای هر جنسی در بازار. (ناظم الاطباء). بهای عمومی چیزی و آنچه در معاملات خصوصی در بها داده می شود قیمت است . (از فرهنگ نظام ). قیمت و ارزش هر سند یا سهم یا متاع در روزی که قیمت شده است . (لغات فرهنگس
گران کردن نرخلغتنامه دهخداگران کردن نرخ . [ گ ِ ک َ دَ ن ِ ن ِ ] (مص مرکب ) بالا بردن قیمت . افزودن بهای چیزی را. اِغلاء. (منتهی الارب ) : از من امروز کس سخن نخردبس که نرخ سخن گران کردم .حسین ثنایی (از آنندراج ).
روزنرخday rateواژههای مصوب فرهنگستانتعرفهای برای استفادۀ مهمان از اتاق مهمانخانه/ هتل صرفاً در طول ساعاتی از روز
سامانۀ حسابداری نرخaccounting rate systemواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای که تقسیم درآمدهای حاصل از تماسهای بینالمللی بین شرکتهای مخابراتی را مدیریت میکند