نرمکنندهemollientواژههای مصوب فرهنگستانترکیبی که سطح پوست را نرم یا سطوح ملتهب را خنک و آرام میکند
نرمکنندۀ مغز نانcrumb softenerواژههای مصوب فرهنگستانترکیبی که برای نرم شدن بافت داخلی نان به خمیر افزوده میشود
نرم نرملغتنامه دهخدانرم نرم . [ ن َ ن َ ] (ق مرکب ) آهسته آهسته . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). نرم نرمک . باملایمت . به طور نرمی . (از ناظم الاطباء) : زدی دست بر پشت او نرم نرم سخن گفتن خوب و آواز گرم . فردوسی .نخستین بشس