معتاوندNar-Anonواژههای مصوب فرهنگستانانجمنی برای اجرای برنامۀ دوازدهقدمی متشکل از افرادی که در ارتباط مستمر با یک فرد معتاد بودهاند * واژۀ معتاوند از ادغام دو واژۀ معتاد و خویشاوند، به قیاس با صورت لاتین آن، ساخته شده است
نوسیاهneo-noirواژههای مصوب فرهنگستاننوعی فیلم سیاه دارای مضامین معاصر که در قالب فیلم سیاه به نوآوری میپردازد
نریلغتنامه دهخدانری . [ ن َ ] (حامص ) از: «نر» + «ی » (حاصل مصدر، اسم معنی ). نر بودن . فحلی . فحولت . (یادداشت مؤلف ). مقابل مادگی . || مردانگی . شجاعت . رجوع به نَرّی شود. || (اِ) آلت رجولیت را گویند مطلقاً، خواه از انسان و خواه از حیوان دیگر باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). آلت تناسل . نره
کبشلغتنامه دهخداکبش . [ ک َ ] (ع اِ) گوسفند دوساله و گفته اند چهارساله . (اقرب الموارد). بره ٔ دو ساله . (لغت نامه ٔ مقامات حریری ). قچقار و آن در سال چهارم باشد. (منتهی الارب ). گوسفند نر یعنی میش نر شاخ دار جنگی . (از غیاث اللغة) (آنندراج ). گوسفند نر. قوچ . (یادداشت مؤلف ). گوسپند گشن .
گوسپندلغتنامه دهخداگوسپند. [ پ َ ] (اِ) گوسفند. در اوستا:گئوسپنتا (مرکب از گئو به معنی گاو و سپنتا به معنی مقدس و روی هم به معنی جانور (اهلی ) پاک است ، و در پهلوی گوسپند نام مطلق جانوران اهلی است ). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نر آن را قوچ و ماده ٔ آن را میش و یکساله ٔ آن را بره گویند. جا
نرلغتنامه دهخدانر. [ ن َ ] (اِخ ) نام پدر سام است و او را نریم و نریمان هم میگویند. (برهان قاطع) (از جهانگیری ) (از نظام ). مخفف نریمان = نیرم است به معنی نرمنش . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) : تو آن پادشاهی که گر زنده بودی زمین بوسه دادی تو را سام ِ بِن نر.<
نرلغتنامه دهخدانر. [ ن َ / ن َرر ] (ص ، اِ) ایرانی باستان : نر ، پهلوی : نر ، اوستا: نر (مرد)، هندی باستان : نر ، افغانی : نر ، اُسِّتی : نله ، نل (نرینه ٔ جانوران )، بلوچی : نر ، سنگلیجی : نرک ، ازهمین کلمه است نریان (اسب تخمی )، کردی : نر ، (نر، شتر نر)،
پیشه و هنرلغتنامه دهخداپیشه وهنر. [ ش َ / ش ِ وَ هَُ ن َ ] (اِ مرکب ) شغل و صنعت . || وزارت پیشه و هنر، نامی که وزارت صناعت را دادند. (از لغات مصوب فرهنگستان ایران ).
خانرلغتنامه دهخداخانر. [ ن ِ ] (ع ص ، اِ) دوست خالص . ج ، خُنَّر (ناظم الاطباء). رجوع به کلمه ٔ خنر شود.
حنرلغتنامه دهخداحنر. [ ح َ ] (ع مص ) بنا کردن . (المنجد) (ناظم الاطباء). و این از باب نصر است . (منتهی الارب ).
خرگوش نرلغتنامه دهخداخرگوش نر. [ خ َ ش ِ ن َ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) خُزَز. (منتهی الارب ). رجوع به خُزَز شود.
سنرلغتنامه دهخداسنر. [ س َ ن َ ] (ع اِمص ) بدخویی . (آنندراج ) (منتهی الارب ). بدخویی . سرکشی . خودسری . (ناظم الاطباء).