نزاکتلغتنامه دهخدانزاکت . [ ن َ / ن ِ ک َ ] (اِمص ) نزاکة. مصدر جعلی فارسیان متعرب است که از ماده ٔ نازک تراشیده اند و عبارت است از اظهار نازک مزاجی خود به قبول کاری به سماجت و ابرام دیگران و با لفظ کردن و کشیدن و گذشتن مستعمل است . (از آنندراج ). فارسیان اشتق
نزاکتفرهنگ فارسی عمید۱. ادب؛ خوشاخلاقی؛ خوی خوش؛ رفتار پسندیده.۲. [قدیمی] نازکی؛ لطافت.۳. [قدیمی، مجاز] پاکیزگی و آراستگی.
نزاکتدیکشنری فارسی به انگلیسیcivility, comity, common courtesy, courtesy, decorum, gentility, grace, manners, politeness, propriety, suavity, urbanity
نجاکثلغتنامه دهخدانجاکث .[ ن َ ک َ ] (اِخ ) بلدی است به ماوراءالنهر، از آنجا تا بناکث دو فرسخ است و این هر دو از قرای شاش [ = چاچ ]اند. (از معجم البلدان ). رجوع به نجانیکث شود.
نزاقتلغتنامه دهخدانزاقت . [ ن َ ق َ ] (از ع ، اِمص ) مصدر منحوت از نَزق . سبکی . شتاب کردن به وقت خشم : و ترقی سن که لجام نزاقت شبان دست بالا گرفت . (جهانگشای جوینی ).
بی نزاکتدیکشنری فارسی به انگلیسیbarbarian, coarse, discourteous, graceless, impolite, indelicate, lowbred, offhand, ribald, unceremonious, vulgar
بانزاکتلغتنامه دهخدابانزاکت . [ ن ِ ک َ ] (ص مرکب ) (از: با+ نزاکت ) که نزاکت دارد. باتمیز. مؤدب . خوش برخورد. و رجوع به نزاکت شود.
بانزاکتلغتنامه دهخدابانزاکت . [ ن ِ ک َ ] (ص مرکب ) (از: با+ نزاکت ) که نزاکت دارد. باتمیز. مؤدب . خوش برخورد. و رجوع به نزاکت شود.