نزغاتلغتنامه دهخدانزغات . [ ن َ زَ ] (ع اِ) تباهی ها. (یادداشت مؤلف ). || وساوس . (یادداشت مؤلف ). ج ِ نزغة. (اقرب الموارد). رجوع به نزغة و نزغ شود : به نزغات شیاطین موارد آن محبت منغص گشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 238). در سابقه نزغات
نزغةلغتنامه دهخدانزغة. [ن َ غ َ ] (ع اِ) یکی نزغ . (از اقرب الموارد). رجوع به نزغ شود. || نخسة. || طعنة. (از معجم متن اللغة). ج ، نَزَغات . رجوع به نزغ شود.