نشاختنلغتنامه دهخدانشاختن . [ ن ِ ت َ ] (مص ) نشاندن . (برهان قاطع) (جهانگیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا). نشانیدن . (یادداشت مؤلف ). نشاستن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) : هیچ نایم همی ز خانه برون گوئیم درنشاختند به لک . آغاجی .چو دی
نشاختنفرهنگ فارسی عمید۱. نشاندن؛ نشانیدن.۲. جا دادن: ◻︎ به فرِّ کیانی یکی تخت ساخت / چه مایه بدو گوهر اندر نشاخت (فردوسی: ۱/۴۴).
disagreeingدیکشنری انگلیسی به فارسیمخالفت کردن، مخالف بودن، ناسازگار بودن، نا همرای بودن، موافق نبودن، نساختن با، مخالفت کردن با، مغایر بودن، مخالف کردن
disagreeدیکشنری انگلیسی به فارسیمخالف بودن، مخالفت کردن، ناسازگار بودن، نا همرای بودن، موافق نبودن، نساختن با، مخالفت کردن با، مغایر بودن، مخالف کردن
disagreesدیکشنری انگلیسی به فارسیمخالفم، مخالفت کردن، مخالف بودن، ناسازگار بودن، نا همرای بودن، موافق نبودن، نساختن با، مخالفت کردن با، مغایر بودن، مخالف کردن
اختلفدیکشنری عربی به فارسیفرق داشتن , اختلا ف داشتن , تفاوت داشتن , نا همراي بودن , موافق نبودن , مخالف بودن , ناسازگار بودن , نساختن با , مخالفت کردن با , مغاير بودن
نانمودنلغتنامه دهخدانانمودن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص منفی ) نشان ندادن . ظاهر نساختن . پنهان کردن . || نکردن . انجام ندادن . رجوع به نمودن شود.