نشاندنگویش اصفهانی تکیه ای: hâčuni طاری: hâčenây(mun) طامه ای: henešundan طرقی: hâčânâymun کشه ای: hâčânâymun نطنزی: hânešondan
نشاندنفرهنگ مترادف و متضاد۱. قراردادن، مقیم کردن، نهادن ۲. غرس کردن، کاشتن ۳. افراشتن ۴. خاموش کردن، دفع کردن، فرونشاندن ۵. نشانیدن ≠ کندن
نشاندنلغتنامه دهخدانشاندن . [ ن ِ دَ] (مص ) (از: نش + اندن (پسوند مصدر متعدی )، متعدی نشستن ، کردی : نژینین (تیغه کردن ، دیوار کشیدن ). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). کسی را به
نشاندنیلغتنامه دهخدانشاندنی . [ ن َ دَ ] (ص لیاقت ) که درخور شاندن نیست . که نباید شاند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شاندن شود.
بیخ نشاندنلغتنامه دهخدابیخ نشاندن . [ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) نهالی را در زمین نشاندن . ریشه ٔ نهالی را در زمین استوار کردن بالیدن را.- بیخ نیکی نشاندن ؛ کنایه از نیکی کردن . کار نیک را
پس نشاندنلغتنامه دهخداپس نشاندن . [ پ َ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) پس نشانیدن . لشکر خصم را بعقب نشستن داشتن .
الکترونهشتelectrodeposition, electrocoatingواژههای مصوب فرهنگستاننشاندن رنگ باردارشده به روش الکتریکی بر روی سطح رسانای دارای بار مخالف