نشانیدنلغتنامه دهخدانشانیدن . [ ن ِ دَ ] (مص ) نشانستن . (آنندراج ) (از برهان قاطع). اجلاس . (از منتهی الارب ). نشاندن . بنشاندن . بنشاستن . بنشاختن . به نشستن داشتن . (یادداشت مؤلف ). جای دادن . مصدر متعدی نشستن است : نواخت امیرمسعود... از حد گذشته بود و اندازه ،از نان
نشاندنلغتنامه دهخدانشاندن . [ ن ِ دَ] (مص ) (از: نش + اندن (پسوند مصدر متعدی )، متعدی نشستن ، کردی : نژینین (تیغه کردن ، دیوار کشیدن ). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). کسی را به نشستن واداشتن . (حاشیه ٔ دکتر معین بر برهان قاطع). متعدی نشستن . (غیاث اللغات ) : بنشان
محمل نشانیدنلغتنامه دهخدامحمل نشانیدن . [ م َ م ِ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به محمل نشاندن شود : تقدیر به یک ناقه نشانید دو محمل سلمای حدوث تو و لیلای قدم را.عرفی .
گرد نشانیدنلغتنامه دهخداگرد نشانیدن . [ گ َ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) زائل ساختن . برطرف کردن . در بیت زیر از نظامی به معنی جامه ٔ کبود عزا را به جامه ٔ سرخ شادی تبدیل کردن است : به مرجان ز پیروزه بنشاند گردطلایی زر افکند بر لاجورد.نظامی (از آنندراج ).
نشیدنلغتنامه دهخدانشیدن . [ ن ِ دَ ] (مص ) مخفف نشانیدن به معنی نهادن . (از برهان قاطع) (آنندراج ). نهادن . نشانیدن . نصب کردن . (ناظم الاطباء). اگر استعمال شده باشد به معنی نشستن = نشتن است و متعدی آن نشاندن = نشانیدن به معنی نهادن است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
اغراسلغتنامه دهخدااغراس . [ اِ ] (ع مص ) درخت نشانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در زمین درخت نشانیدن : اغرس الشجر؛ اثبته فی الارض . (از اقرب الموارد).
فرونشانیدنلغتنامه دهخدافرونشانیدن . [ ف ُ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) نشاندن . فرونشاندن . رجوع به تمام معانی فرونشاندن شود.
محمل نشانیدنلغتنامه دهخدامحمل نشانیدن . [ م َ م ِ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به محمل نشاندن شود : تقدیر به یک ناقه نشانید دو محمل سلمای حدوث تو و لیلای قدم را.عرفی .
گرد نشانیدنلغتنامه دهخداگرد نشانیدن . [ گ َ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) زائل ساختن . برطرف کردن . در بیت زیر از نظامی به معنی جامه ٔ کبود عزا را به جامه ٔ سرخ شادی تبدیل کردن است : به مرجان ز پیروزه بنشاند گردطلایی زر افکند بر لاجورد.نظامی (از آنندراج ).