نشان دادندیکشنری فارسی به عربیاشر , تظاهر , دليل , سجل , شغل , صعد الموقف , صور , عرض , قدم , مارس , نقطة ، إراءَة
نشان دادندیکشنری فارسی به انگلیسیargue, declare, demonstrate, depict, disclose, display, evidence, exhibit, expose, indicate, infer, show, mark , point, present, produce, prove, reflect, regist
نشان دادنلغتنامه دهخدانشان دادن .[ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) نمودن . بنمودن . ارائه کردن . ابراز کردن . اظهار کردن . (یادداشت مؤلف ) : اندر جهان چه چیز بود به ز خدمتش بهتر ز خدمتش که دهد
نشان دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط مایش دادن، نمایاندن، ارائه دادن (کردن)، درویترین گذاشتن، پردهبرداری کردن، رو کردن، بروز دادن، برملا کردن، بهنمایش گذاشتن، درمعرض دیدقرار دا