لغتنامه دهخدا
نشاستن . [ ن ِ ت َ ](مص ) نشاندن . (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان قاطع). نشاختن . (جهانگیری ) (انجمن آرا). پهلوی نیشاستن . نشاختن . نشاندن . و آن متعدی نشستن است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) : به شادیش بر تخت شاهی نشاست بسی پوزش از بهر دختر بخ