نیشیدنلغتنامه دهخدانیشیدن . [ دَ ] (مص ) نگاه کردن . این کلمه در المدخل در احکام نجوم آمده . (از فرهنگ فارسی معین ).
نسیدنلغتنامه دهخدانسیدن . [ ن َ دَ ] (مص ) نهادن . گذاشتن . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (شعوری ج 2 ص 391).
نشیدنلغتنامه دهخدانشیدن . [ ن ِ دَ ] (مص ) مخفف نشانیدن به معنی نهادن . (از برهان قاطع) (آنندراج ). نهادن . نشانیدن . نصب کردن . (ناظم الاطباء). اگر استعمال شده باشد به معنی نشستن = نشتن است و متعدی آن نشاندن = نشانیدن به معنی نهادن است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
نشدنیلغتنامه دهخدانشدنی . [ ن َ ش ُ دَ ] (ص لیاقت ) ناشدنی . محال . ممتنع. ناممکن . (یادداشت مؤلف ). مقابل شدنی . رجوع به شدنی شود.
خوب نشدنیلغتنامه دهخداخوب نشدنی . [ ن َ ش ُ دَ ] (ص لیاقت ) غیرقابل علاج . بیدرمان . (یادداشت بخط مؤلف ).
نشدنیلغتنامه دهخدانشدنی . [ ن َ ش ُ دَ ] (ص لیاقت ) ناشدنی . محال . ممتنع. ناممکن . (یادداشت مؤلف ). مقابل شدنی . رجوع به شدنی شود.