نشستگیلغتنامه دهخدانشستگی . [ ن ِ ش َ ت َ / ت ِ ] (حامص ) حالت و کیفیت و چگونگی نشسته . (یادداشت مؤلف ).- بازنشستگی ؛ بازنشسته بودن .- فرونشستگی ؛ فرورفتگی .رجوع به همین مدخل ها در ردیف خود شود.
نشستیگویش اصفهانی تکیه ای: hâčašte طاری: hâčašde طامه ای: henište طرقی: hâčašde کشه ای: hâčašde نطنزی: hânešešte
نشستیگویش خلخالاَسکِستانی: bənəštir دِروی: bə.nəšt.iš شالی: bə.nəšt.iš کَجَلی: bə.nəšt.ir کَرنَقی: bənəštiš کَرینی: bənəšt.iš کُلوری: bə.nəšt.iš گیلَوانی: bənəštiš لِردی: bənəšteš
نشستیگویش کرمانشاهکلهری: nɪštɪ/ dânɪštɪ گورانی: nɪštɪ/ dânɪštɪ سنجابی: nɪštɪ/ dânɪštɪ کولیایی: anɪštɪ زنگنهای: nɪštɪ/ dânɪštɪ جلالوندی: nɪštɪ/ dânɪštɪ زولهای: nɪštɪ کاکاوندی: nɪštɪ هوزمانوندی: nɪštɪ
هم نشستیلغتنامه دهخداهم نشستی . [ هََ ن ِ ش َ ] (حامص مرکب ) همنشینی : سرم چون ز می تاب مستی گرفت سخن با سخا همنشستی گرفت . نظامی .نسازد باهمالان هم نشستی کند چون موبدان آتش پرستی . نظامی .ز خود برگشتن
برجستگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل برجستگی، پیشآمدگی، برآمدگی▼، آج، ورم تورم، انبساط چیز برجسته، دکمه، پیشانی، کوه، زمین مرتفع، چیز برآمده ◄ برآمدگی▼ بیروننشست، بیروننشستگی
نشینیلغتنامه دهخدانشینی . [ ن ِ ] (حامص ) به معنی نشستن و نشستگی و نشینندگی به آخر اسم آید در ترکیبات زیر: اجاره نشینی . اعتکاف نشینی . اورنگ نشینی . بادیه نشینی . بالانشینی . بردرنشینی . بست نشینی . بیابان نشینی . پائین نشینی . پالکی نشینی . پرده نشینی . پس نشینی . پشت میزنشینی . پیش نشینی .
قاضی محمدلغتنامه دهخداقاضی محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن ابی لیلی انصاری عامی کوفی قاضی کوفه بوده است . وی به سال 74 هَ . ق . در کوفه متولد شد و فقه را از شعبی آموخت و از اساتید سفیان ثوری و از قدمای فقهاء و اصحاب رأی و مشاهیر قضات عامه میباشد
بازنشستگیلغتنامه دهخدابازنشستگی . [ ن ِ ش َ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب )تقاعد. (لغات مصوبه فرهنگستان ). دورانی را که معمولاً در اواخر عمر، عضو اداره یا مؤسسه ای پس از مدتی خدمت ، بدون انجام دادن کار، حقوق خود را از صندوق آن اداره یا مؤسسه دریافت میدارد. بر طبق آخرین