لغتنامه دهخدا
نشع. [ ن َ ] (ع مص ) به درشتی کشیدن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). به عنف چیزی را برکندن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). مَنشَع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). انتشاع . (از المنجد). || بوییدن طیب را. (از المنجد) (از اقرب الموارد). || دارو به دهان کسی ریختن . (از ا