نطاطلغتنامه دهخدانطاط. [ ن َطْ طا ] (ع ص ) بیهوده گوی . (آنندراج )(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مهذار. (اقرب الموارد)(المنجد). کثیرالکلام و الهَذَر. (از متن اللغة). || آن که ادعا کند بدانچه که در او نیست . (ازاقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغة). || که بسیار در زمین سفر کند. کثیرالذهاب ف
نطاطدیکشنری عربی به فارسیدروغ بزرگ وفاحش , لا ف زن , لي لي کننده , ماموري که در نمايش ها وغيره اشخاص اخلا لگر راخارج ميکند , هرگونه حشره جهنده , جهنده , قيف
نثاثلغتنامه دهخدانثاث . [ ن ُث ْ ثا ] (ع ص ، اِ) غیبت کنندگان . (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ِ ناث ّ. (از اقرب الموارد). رجوع به ناث ّ شود.
نثاثلغتنامه دهخدانثاث . [ ن ِ ] (ع اِ) روغن که بر زخم مالند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
نتوضلغتنامه دهخدانتوض . [ ن ُ ] (ع مص ) پیدا شدن مرضی و جوششی به پوست ، پس آن درب را به هیجان درآوردن و کفانیدن طرائق را. (از منتهی الارب )(آنندراج ). مبتلا گشتن پوست به خشک ریشه و گری خشک و مانند آن . (از ناظم الاطباء): نتض الجلد؛ تقشر من داءکالقوباء. (معجم متن اللغة) (المنجد). خرج به داء فا
نثوطلغتنامه دهخدانثوط. [ ن ُ ] (ع مص ) آرمیدن چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نثط. رجوع به نثط شود.