نظامٌ اتحاديدیکشنری عربی به فارسینظام فدرالي , سيستم اتحاديه اي , نظام صنفي , رژيم فدرالي , حکومت فدراتيو
نظاملغتنامه دهخدانظام . [ ن ِ ] (ع اِ) رشته ٔ مروارید و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رشته ٔ جواهر. (غیاث اللغات ). رشته ای که لؤلؤ و جز آن را بدان درکشند. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). ج ،نُظُم . || واسطه ٔ نظم و آراستگی . (یادداشت مؤلف ). || آنچه امر ب
نجاملغتنامه دهخدانجام . [ ن َج ْ جا ] (ع ص )آنکه بشناسد وقت و گردش ستارگان را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). متنجم . آنکه نظر کند در ستارگان و بسنجد وقت و گردش آنها را تا بدان وسیله به احوال عالم پی برد. (از المنجد).
نظائملغتنامه دهخدانظائم . [ ن َ ءِ ] (ع اِ) گروه ها و حلقه های ریسمان . قسمتهایی از ریسمان که محکم کنند و بندند. شکائک الحبل . (از متن اللغة). و خلله . (اقرب الموارد).
نظاملغتنامه دهخدانظام . [ ن َظْ ظا ] (اِخ ) ابراهیم بن سیاربن هانی بلخی بصری ، مکنی به ابواسحاق و مشهور به نظام . از اعاظم دانشمندان عهد بنی عباس و از اجله ٔ علمای معتزله است در علم کلام و طبیعیات والهیات تبحر داشت ، و در عهد خلافت مأمون و معتصم شهرتی فوق العاده یافت ، فرقه ٔ نظامیه بدو منسو