پرستوی دریایی سیاه حقیقیChlidonias niger nigerواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ کاکائیان و راستۀ سلیمسانان با جثۀ کوچک و نسبتاً سیاه
پینجرلغتنامه دهخداپینجر. [ ج ِ ] (اِخ ) قصبه ای است در اواسط هندوستان و در جهت غربی خطه ٔ برار. در قضای آکوله ، در دوهزارگزی جنوب شرقی آکوله . ویرانه های بتخانه ای آنجاست و آن وقتی بس بزرگ بوده است . (قاموس الاعلام ترکی ).
گنجرلغتنامه دهخداگنجر. [ گ َ ج َ ] (اِ) سرخی و غازه ای باشد که زنان بر روی مالند. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به گنجار شود.
نظرلغتنامه دهخدانظر. [ ن َ ] (ع مص ) درنگ کردن و مهلت دادن بر کسی . || فروختن چیزی را به مهلت . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || نَظَر. (از متن اللغة). رجوع به نظر شود.
نظرلغتنامه دهخدانظر. [ ن ِ ] (ع اِ) مانند. (منتهی الارب ). مثل . نظیر. (از اقرب الموارد) (از المنجد).
glancesدیکشنری انگلیسی به فارسینگاه ها، نگاه، برانداز، مرور، نظر اجمالی، نگاه مختصر، لمحه، اشاره یا نگاه مختصر، اشاره کردن و رد شدن برق زدن، نگریستن، برانداز کردن، نگاه مختصر کردن، نظر اجمالی کردن، خراشیدن، به یک نظر دیدن
glancedدیکشنری انگلیسی به فارسینگاه کرد، نگریستن، برانداز کردن، نگاه مختصر کردن، نظر اجمالی کردن، خراشیدن، به یک نظر دیدن
glimpsesدیکشنری انگلیسی به فارسیچشم اندازها، نظر اجمالی، لمحه، نگاه سریع، نگاه کم، نگاه انی، نگاه اجمالی کردن، اجمالا دیدن، بیک نظر دیدن، اتفاقا دیدن
نظرلغتنامه دهخدانظر. [ ن َ ] (ع مص ) درنگ کردن و مهلت دادن بر کسی . || فروختن چیزی را به مهلت . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || نَظَر. (از متن اللغة). رجوع به نظر شود.
نظرلغتنامه دهخدانظر. [ ن ِ ] (ع اِ) مانند. (منتهی الارب ). مثل . نظیر. (از اقرب الموارد) (از المنجد).
نظردیکشنری فارسی به عربیاحترام , اعتبار , بصر , تقدير , راي , فکر , قرار , ملاحظة , ميل , نصيحة , نظرة , وجهة النظر
دلونظرلغتنامه دهخدادلونظر. [ دَ ن َ ظَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قنقری بالا (علیا) بخش بوانات و سرچهان ، شهرستان آباده ، واقع در 60هزارگزی شمال باختر سوریان . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).<
دورنظرلغتنامه دهخدادورنظر. [ ن َ ظَ ] (ص مرکب ) شیئان . (منتهی الارب ). دورنگر. دوربین . دوراندیش . مآل اندیش : به دیده ٔ خرد زودیاب دورنظرهمی ببیند مغز اندر استخوان سخن .سوزنی .
حسن منظرلغتنامه دهخداحسن منظر. [ ح ُ ن ِ م َ ظَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نیکورویی . رجوع به ترکیبات حسن شود.
حسن نظرلغتنامه دهخداحسن نظر. [ ح ُ ن ِ ن َ ظَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خوش نیتی .خوش بینی . مقابل سؤنیت . رجوع به ترکیبات حسن شود.
خدای نظرلغتنامه دهخداخدای نظر. [ خ ُ ن َ ظَ ] (اِخ ) قریه ای است بفاصله ٔ پانزده هزارگزی جنوب غربی بتخاک ولایت کابل به افغانستان با مختصات جغرافیایی زیر: طول شرقی : 69 درجه و 15 دقیقه و 27 ثانیه