خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نعره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نعره
/na're/
معنی
فریاد؛ بانگ بلند.
〈 نعره زدن: (مصدر لازم) فریاد زدن؛ فریاد و فغان کردن به بانگ بلند.
〈 نعره کشیدن: (مصدر لازم) فریاد کشیدن؛ نعره زدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بانگ، خروش، زوزه، غریو، فریاد
فعل
بن گذشته: نعره زد
بن حال: نعره زن
دیکشنری
bawl, bellow, cry, howl, scream, yell, yowl
-
جستوجوی دقیق
-
نعره
لغتنامه دهخدا
نعره . [ ن َ رَ / رِ ] (از ع ، اِ) فریاد. (ناظم الاطباء). غو. غریو. دهاز. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). شهقه . (یادداشت مؤلف ) : ز بس نعره و ناله ٔ کرنای همی آسمان اندرآمد ز جای . فردوسی .بیاورد لشکر ز چپ و ز راست همه مغز گردان ز نعره بکاست . فردوس...
-
نعره
واژگان مترادف و متضاد
بانگ، خروش، زوزه، غریو، فریاد
-
نعره
فرهنگ فارسی معین
(نَ رِ) [ ع . نعرة ] (اِ.) فریاد، بانگ بلند.
-
نعره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نعرَة] na're فریاد؛ بانگ بلند.〈 نعره زدن: (مصدر لازم) فریاد زدن؛ فریاد و فغان کردن به بانگ بلند.〈 نعره کشیدن: (مصدر لازم) فریاد کشیدن؛ نعره زدن.
-
نعره
دیکشنری فارسی به عربی
شعار , صرخة
-
نعره
واژهنامه آزاد
غرّش، فریاد بلند.
-
واژههای مشابه
-
نعرة
لغتنامه دهخدا
نعرة. [ ن َ رَ ] (ع اِ) آواز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به نعره شود. || آواز خیشوم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، نعرات .- نعرةالنجم ؛ وزش باد و سختی گرمی وقت طلوع آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ...
-
نعرة
لغتنامه دهخدا
نعرة. [ ن َ ع َ رَ ] (ع اِمص ) بزرگ منشی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کبر. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خودبینی . (ناظم الاطباء). نُعَرَة. (ناظم الاطباء). || (اِ) کار که بدان آهنگ نمایند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کار مقصود. کاری که ...
-
نعرة
لغتنامه دهخدا
نعرة. [ ن َ ع ِ رَ ] (ع ص ) تأنیث نَعِر. رجوع به نَعِر شود.
-
نعرة
لغتنامه دهخدا
نعرة. [ ن ُ رَ ] (ع اِ) بن بینی ، یا اندرون آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خیشوم . (اقرب الموارد). نُعَرَة. (ناظم الاطباء).
-
نعرة
لغتنامه دهخدا
نعرة. [ ن ُ ع َ رَ ](ع اِ) خیشوم . (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). نُعرَة. (ناظم الاطباء). || (اِمص ) خودبینی . بزرگ منشی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یقال فی رأسه نعرة؛ ای کبر. (منتهی الارب ). خیلاء. کبر. (اقرب الموارد). || (اِ) کار مقصود. (م...
-
نعره برآمدن
لغتنامه دهخدا
نعره برآمدن . [ ن َ رَ / رِ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) بانگ برآمدن . فریاد و غوغا برخاستن : آواز بوق و دهل برخاست و نعره برآمد. (تاریخ بیهقی ص 376). چون روز شد کوس فروکوفتند و بوق بدمیدند و نعره برآمد. (تاریخ بیهقی ص 351).نعره ٔ مرغان برآمد کالصبوح بیدل...
-
نعره برآوردن
لغتنامه دهخدا
نعره برآوردن . [ ن َ رَ / رِ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) غریو کشیدن . بانگ زدن . فریاد کشیدن : چو رستم شنید این سخنها تمام برآورد یک نعره و گفت نام . فردوسی .شوریده ای که در آن سفر همراه ما بود نعره برآورد و راه بیابان گرفت . (گلستان سعدی ).
-
نعره برخاستن
لغتنامه دهخدا
نعره برخاستن . [ ن َ رَ / رِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) نعره برآمدن . غریو و فغان برخاستن : هم اندرین تاریخ طغرل خویشتن بر عامه ٔ شهر زد و نعره برخاست و بیغو به هزیمت شد بی لشکر و بی سلاح . (تاریخ سیستان ).