نعسانلغتنامه دهخدانعسان . [ ن َ ] (ع ص ) خواب آلود. (آنندراج ). خواب آلوده . (ناظم الاطباء).ناعس . (از متن اللغة).
نحسانلغتنامه دهخدانحسان . [ ن َ ] (اِخ ) به صیغه ٔ تثنیه ، ستاره ٔ زحل و مریخ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از مهذب الاسما) (از دهار). نحس اصغر و نحس اکبر. رجوع به نحسین شود.
نحسینلغتنامه دهخدانحسین . [ ن َ س َ ] (اِخ ) به صیغه ٔ تثنیه ، کنایه از زحل و مریخ است : تا سعادت بخش انجم بخت اوست حال نحسین را مبدل کرده اند. خاقانی .تا آسمان زمین تو گشت از غم و دریغچون مشتری میانه ٔ نحسین مجاورم . <p cla
نعسیلغتنامه دهخدانعسی . [ ن َ سا ] (ع ص ) ناعسة. تأنیث نعسان است . (از متن اللغة) (از ناظم الاطباء). رجوع به نعسان و ناعسة شود.