نغاشةلغتنامه دهخدانغاشة. [ ن ُ ش َ ] (ع اِ) مرغی است . (منتهی الارب ). نام پرنده ای است . (از متن اللغة).
نغوشهلغتنامه دهخدانغوشه . [ ن ِ / ن َ ش َ / ش ِ ] (اِمص ) نغوسه . (برهان قاطع). رجوع به نغوسه شود. || گوش فرادادن به سخن دو کس که با هم آهسته حرف میزنند. (برهان قاطع). به معنی گوش فراداشتن که بینند چه سخن می گذرد. (فرهنگ خطی )
نغوسهلغتنامه دهخدانغوسه . [ن َ س َ / س ِ ] (اِمص ) تسکین دل شکسته دادن . نغوشه . (برهان قاطع) : صدر بزرگوار چو آن ظلم وی بدیدزن را نغوسه داد و به دل با فراغ کرد. سوزنی .|| دل کسی را از واهمه شکستن .