نفاغ

nefāq

معنی

قدحی که با آن شراب بخورند: ◻︎ دل شاد دار و پند کسائی نگاه دار / یک چشم زو جدا مشو از رطل و از نفاغ (کسائی: مجمع‌الفرس: نفاغ).

جست‌وجوی دقیق

نفاغ

لغت‌نامه دهخدا

نفاغ . [ ن ِ ] (اِ) قحف . (لغت فرس اسدی ). قدحی که از آن شراب خورند. (فرهنگ خطی ) (سروری ). قدح بزرگی باشد که با آن شراب خورند. (جهانگیری ) (از برهان قاطع). قدح بزرگ . (غیاث اللغات ). قدحی بلند که باآن شراب خورند. (انجمن آرا). قدح بزرگی که بدان شراب خورند ویژه قدحی که از کاسه

نفاغ

فرهنگ فارسی عمید

نفاغ

فرهنگ فارسی معین

(نَ) (اِ.) قدح بزرگ شراب خواری .

جست‌وجوی هم‌آوا

نفاق

لغت‌نامه دهخدا

نفاق . [ ن َ ] (ع مص ) رایج و روان گردیدن بیع. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). رواج شدن بیع. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || روان و رواج یافتن متاع . (غیاث اللغات ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || برپای شدن و رواج و رونق گرفتن بازار. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).

نفاق

لغت‌نامه دهخدا

نفاق . [ ن ِ ] (ع مص ) دوروئی کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 101) (آنندراج ) (از منتهی الارب ). منافقة. (زوزنی ) (منتهی الارب ). کفر پوشیدن و ایمان آشکار کردن . (از منتهی الارب ). کفر در دل نهفتن و ایمان به زبان آشکار کردن . (از اقرب الموارد

نفاق

فرهنگ فارسی عمید

رواج و رونق گرفتن خریدوفروش.

نفاق

فرهنگ فارسی عمید

دورویی کردن؛ دورویی؛ مکر و ریا.

نفاق

فرهنگ فارسی عمید

= نفقه

جست‌وجوی متن

تفاغ

فرهنگ فارسی عمید

= نفاغ

نغاغ

فرهنگ فارسی عمید

= نفاغ

نغاغ

لغت‌نامه دهخدا

نغاغ . [ ن َ ] (اِ)جام . (ناظم الاطباء). رجوع به نفاغ شود : دل شاد دار و پند کسائی نگاهداریک چشم زد جدا مشو از رطل و از نغاغ . کسائی .|| آوند آبخوری . || هر چیز نادر و نفیس . || مفصل گردن . (ناظم الاطباء).

تفاغ

لغت‌نامه دهخدا

تفاغ . [ ت َ / ت ِ ] (اِ) قحف ، یعنی قدح . (صحاح الفرس ، از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). پیمانه و قدح شرابخواری را گویند. وبه این معنی بجای حرف اول نون هم گفته اند. (برهان ) (آنندراج ). قدحی باشد که از آن شراب خورند. (اوبهی ).پیاله و جام شرابخوا

جدا شدن

لغت‌نامه دهخدا

جدا شدن . [ ج ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گسیخته شدن . منفصل شدن . (ناظم الاطباء). بریده شدن . قطع شدن . دورافتادن . اِنفکاک . فُصول . (ترجمان عادل ). اِنفصال . انزال . بَین . بَینونَة. تَزَیﱡل . تفرّق . تباین . فَصل . تغرّب . اِنقضاف . مُباینت . مُزایلة. (از منتهی الارب ) <span cl

درپیوند

بیشتر بدانید

نفاغ

nefāq

معنی

جست‌وجوی دقیق

نفاغ

لغت‌نامه دهخدا

نفاغ

فرهنگ فارسی عمید

نفاغ

فرهنگ فارسی معین

جست‌وجوی هم‌آوا

نفاق

لغت‌نامه دهخدا

نفاق

لغت‌نامه دهخدا

نفاق

فرهنگ فارسی عمید

نفاق

فرهنگ فارسی عمید

نفاق

فرهنگ فارسی عمید

جست‌وجوی متن

تفاغ

فرهنگ فارسی عمید

نغاغ

فرهنگ فارسی عمید

نغاغ

لغت‌نامه دهخدا

تفاغ

لغت‌نامه دهخدا

جدا شدن

لغت‌نامه دهخدا