نفهملغتنامه دهخدانفهم . [ ن َ ف َ ] (ص مرکب ) نافهم . بی فهم . که فهم ندارد. (یادداشت مؤلف ). بی شعور. کودن . ابله . که عقل و شعوری ندارد. بی تمیز.
نفهملغتنامه دهخدانفهم . [ ن َ ف َ ] (ص مرکب ) نافهم . بی فهم . که فهم ندارد. (یادداشت مؤلف ). بی شعور. کودن . ابله . که عقل و شعوری ندارد. بی تمیز.
زبان نفهملغتنامه دهخدازبان نفهم . [ زَ ن َ ف َ ] (نف مرکب ) در تداول عامه ، کودن . بلید. || لجوج . لجباز که حاضر به پذیرفتن حرف حق نشود. رجوع به ماده ٔ ذیل شود.
نفهملغتنامه دهخدانفهم . [ ن َ ف َ ] (ص مرکب ) نافهم . بی فهم . که فهم ندارد. (یادداشت مؤلف ). بی شعور. کودن . ابله . که عقل و شعوری ندارد. بی تمیز.