خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نقد
/naqd/
معنی
۱. [مقابلِ نسیه] ویژگی خریدی که پول آن فیالحال داده شود.
۲. (اسم مصدر) ظاهر ساختن عیوب یا محاسن کلام.
۳. (اسم) [جمع: نقود] پول و بها
۴. (اسم مصدر) [قدیمی] جدا کردن پول خوب از بد؛ سره کردن.
〈 نقد حال: زبان حال؛ سخن یا قصه که مناسب حال گوینده یا شنونده باشد؛ حسب حال.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تشخیص، تمییز
۲. ارزش، بها
۳. پول، سرمایه، سکه، نقدینه، زروسیم ≠ نسیه
فعل
بن گذشته: نقد کرد
بن حال: نقد کن
دیکشنری
criticism, critique, down , ready, spot
-
جستوجوی دقیق
-
نقد
لغتنامه دهخدا
نقد. [ ن َ ] (ع ص ، اِ) آن چه در حال داده شود. خلاف نسیه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مال حاضر. (دهار). پول حاضر و آماده . پیشدست . وجه حاضر. قیمت حاضر. (ناظم الاطباء). مقابل نسیه . (اقرب الموارد) (متن اللغة). حاضر معجل . (متن اللغة). ...
-
نقد
لغتنامه دهخدا
نقد. [ ن َ ق َ ] (ع اِ) نوعی گوسپند کوتاه دست و پای زشتروی که آن را کتک گویند. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). گوسفند خرد. (مهذب الاسماء). واحد آن نَقَدَة است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، نقاد، نقادة. منه المثل : اذل من النقد. (از اقرب الموا...
-
نقد
لغتنامه دهخدا
نقد. [ ن َ ق ِ ] (ع ص ) حافر نقد؛ سمی پوسته کن . (مهذب الاسماء). سم پوست پوست شده . نَقَد. (ناظم الاطباء). || دندان کرم خورده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دندان شکسته شده . نَقَد. نَقِد. (ناظم الاطباء). || کودک حقیر و خوار که اثر برنائی و جوان...
-
نقد
لغتنامه دهخدا
نقد. [ ن ِ ] (ع ص ) بطی ءالشباب قلیل اللحم . (اقرب الموارد) (متن اللغة). نُقد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کودک کم نیروی نزار که دیر به برنائی رسد. (یادداشت مؤلف ). نیز رجوع به نُقد شود.
-
نقد
لغتنامه دهخدا
نقد. [ ن ُق ُ ] (ع اِ) نوعی از درخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). نَقَد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). نَقد. نَقِد. (ناظم الاطباء). واحد آن نُقُدَة است . (از المنجد) (از اقرب الموارد).
-
نقد
لغتنامه دهخدا
نقد.[ ن ُ ] (ع ص ) دیرجوان شونده ٔ کم گوشت . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). کودکی که دیر نمو کند و کم گوشت باشد. (ناظم الاطباء). نِقد. (منتهی الارب ). قلیل اللحم . کم گوشت . (از اقرب الموارد). رجوع به نِقد شود. || (اِ) سنجد. رجوع به سنجد شود. (یادداشت...
-
نقد
واژگان مترادف و متضاد
۱. تشخیص، تمییز ۲. ارزش، بها ۳. پول، سرمایه، سکه، نقدینه، زروسیم ≠ نسیه
-
نقد
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) جدا کردن خوب و سره از بد و ناسره . ؛ ~ ادبی تشخیص معایب و محاسن اثری ادبی . 2 - پرداخت بهای کالا در همان هنگام خرید. مق نسیه . 3 - (اِ.) سکة فلزی ، پول رایج .
-
نقد
دیکشنری عربی به فارسی
پول نقد , وصول کردن , نقدکردن , دريافت کردن , صندوق پول , پول خرد , نقد ادبي , انتقاد , عيبجويي , نقدگري , نکوهش , فن انتقاد , مقاله انتقادي
-
نقد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] naqd ۱. [مقابلِ نسیه] ویژگی خریدی که پول آن فیالحال داده شود.۲. (اسم مصدر) ظاهر ساختن عیوب یا محاسن کلام.۳. (اسم) [جمع: نقود] پول و بها۴. (اسم مصدر) [قدیمی] جدا کردن پول خوب از بد؛ سره کردن.〈 نقد حال: زبان حال؛ سخن یا قصه که مناسب ...
-
نقد
واژهنامه آزاد
پیسه. این واژۀ پارسی با "piece" در زبانهای اروپایی همریشه است.
-
واژههای مشابه
-
feminist critique
نقد فمینیستی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مطالعات زنان] نوعی مکتب نقد ادبی که در آن به ارزیابی فرهنگ و ایدئولوژی و الگوهای سنتی دربارۀ زنان و طبیعت و قوانین اجتماعی و نوشتهها، با نگاهی زنمحور، میپردازند
-
نقد شدن
لغتنامه دهخدا
نقد شدن . [ ن َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حاضر و آماده شدن پول کالا یا زمین و خانه . یا سند و قبضی به پول نقد بدل شدن . موجود شدن . فراهم آمدن . حاضر شدن : اهل بدعت را قیامت نقد شد زین آشتی چون بدید اینجا چو آنجا جمع خورشید و قمر.سنائی .
-
نقد کردن
لغتنامه دهخدا
نقد کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) متاعی را فروختن و بهایش را فی الحال پول نقد دریافت کردن . ضیاع و عقار و متاع یا چک و سفته ای را به پول نقد بدل کردن . || جدا کردن سره را از ناسره . ردی و جید درهم و دینار را تمیز دادن و از هم جدا کردن . || خوب و ب...