خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقرهدوانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دوانی
لغتنامه دهخدا
دوانی . [ دَ] (حامص مرکب ) حاصل مصدر است از دواندن یا دوانیدن که همیشه به صورت مرکب آید. چون : اسب دوانی و خردوانی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دواندن و دوانیدن شود.
-
دوانی
لغتنامه دهخدا
دوانی . [ دَوْ وا ] (ص نسبی ) منسوب است به دوان که دهی است از دههای کازرون .
-
دوانی
لغتنامه دهخدا
دوانی . [ دَوْ وا / ی ی ] (اِخ ) جلال الدین محمدبن اسعد دوانی صدیقی شافعی . وی ازمردم دوان که دهی از کازرون است می باشد و به روایت برخی از شاگردانش در سال 918 هَ . ق . و بنا به روایت برخی دیگر به سال 908 هَ . ق . در دوان درگذشت . (از معجم المطبوعات م...
-
دوانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: دانیَّة] [قدیمی] davāni چیزهای نزدیک.
-
نقره
فرهنگ نامها
(تلفظ: noqre) (از سغدی) (در شیمی) فلزی گرانبها ، نرم ، و سفید با جلای فلزی که در ساختن زیور آلات ، آینه و ... بکار میرود ، سیم .
-
نقره
لغتنامه دهخدا
نقره . [ ن ِ رَ ] (ع اِمص ) نقرة. مخاصمت در کلام . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نِقرَة شود : چون خواجه عماد [ را ]همه وقت نقره ای با شیخ بود. (مزارات کرمان ص 22).
-
نقره
لغتنامه دهخدا
نقره . [ ن ِ رَ / رِ ] (اِ) زیره ٔ رومی .کرایا. کراویه . نانخواه . (برهان قاطع) (آنندراج ).
-
نقره
لغتنامه دهخدا
نقره . [ ن ُ رَ / رِ ] (اِ) فلزی قیمتی سپیدرنگ که از جهت ارزش پس از زر قرار دارد. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سیم خالص گداخته که انفغده نیز گویند. (ناظم الاطباء). سیم . لجین . ورق . غرب . سیم گداخته . (یادداشت مؤلف ) : نرگس تازه چو چاه ذقنی شد به ...
-
نقره
لغتنامه دهخدا
نقره . [ ن ُ رَ / رِ ] (ع اِ) چاهک ،خصوصاً چاهک پس گردن انسان در منتهای سر. (غیاث اللغات ). نقرة. مغاک . (یادداشت مؤلف ). نقره ٔ قفا؛ مغاک پس گردن را گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به نُقرَة شود : عصابه ٔ یمان برسرآرند و به چپ وراست فرودآرند تا ...
-
نقرة
لغتنامه دهخدا
نقرة. [ ن َ رَ ] (ع اِ)چاهک پشت خسته ٔ خرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). چاهک هسته ٔ خرما. (ناظم الاطباء). || چیز اندک ،یقال : مااثابه نقرة؛ یعنی پاداش نداد ترا چیزی . و این را جز به نفی استعمال نکنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ن...
-
نقرة
لغتنامه دهخدا
نقرة. [ ن َ ق ِ رَ ] (ع اِ) هر زمین بلند در زمین نشیب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).زمین بلندبرآمده در زمین نشیب . (ناظم الاطباء). || (ص ) شاة نقرة؛ گوسپند نقره زده . (منتهی الارب ). گوسپند مبتلا به بیماری نقر. (ناظم الاطباء). تأنیث ...
-
نقرة
لغتنامه دهخدا
نقرة. [ ن ِ رَ ] (ع اِمص ) مراجعه ٔ کلام میان دو نفر. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نقره . مخاصمت در کلام . (یادداشت مؤلف ).
-
نقرة
لغتنامه دهخدا
نقرة. [ ن ُ ق َ رَ ] (ع اِ) بیمارئی است در پای یا پهلوی گوسپند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بیماری که در پهلوی گوسفند پدید آید. (ناظم الاطباء). مرضی است که در پای گاو و گوسفند پدیدآید و آن التواء عرقوبین است . (از اقرب الموارد).
-
نقرة
لغتنامه دهخدا
نقرة. [ ن ُرَ ] (ع اِ) گوِ گرد خرد در زمین . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گودی گرد در زمین . (ناظم الاطباء). گودال مستدیر کوچک در زمین . گودالچه ٔ مستدیر. (از اقرب الموارد). ج ، نُقَر، نِقار. || مغاکچه ٔ بالای پس گردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گودی ...
-
نقره
واژگان مترادف و متضاد
۱. سیم، فضه، لجین ۲. خالص، ناب، ناسره