خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقره ساز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نقره ساز
دیکشنری فارسی به عربی
صائغ الفضة
-
واژههای مشابه
-
نقرة
لغتنامه دهخدا
نقرة. [ ن َ رَ ] (ع اِ)چاهک پشت خسته ٔ خرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). چاهک هسته ٔ خرما. (ناظم الاطباء). || چیز اندک ،یقال : مااثابه نقرة؛ یعنی پاداش نداد ترا چیزی . و این را جز به نفی استعمال نکنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ن...
-
نقرة
لغتنامه دهخدا
نقرة. [ ن َ ق ِ رَ ] (ع اِ) هر زمین بلند در زمین نشیب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).زمین بلندبرآمده در زمین نشیب . (ناظم الاطباء). || (ص ) شاة نقرة؛ گوسپند نقره زده . (منتهی الارب ). گوسپند مبتلا به بیماری نقر. (ناظم الاطباء). تأنیث ...
-
نقرة
لغتنامه دهخدا
نقرة. [ ن ِ رَ ] (ع اِمص ) مراجعه ٔ کلام میان دو نفر. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نقره . مخاصمت در کلام . (یادداشت مؤلف ).
-
نقرة
لغتنامه دهخدا
نقرة. [ ن ُ ق َ رَ ] (ع اِ) بیمارئی است در پای یا پهلوی گوسپند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بیماری که در پهلوی گوسفند پدید آید. (ناظم الاطباء). مرضی است که در پای گاو و گوسفند پدیدآید و آن التواء عرقوبین است . (از اقرب الموارد).
-
نقرة
لغتنامه دهخدا
نقرة. [ ن ُرَ ] (ع اِ) گوِ گرد خرد در زمین . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گودی گرد در زمین . (ناظم الاطباء). گودال مستدیر کوچک در زمین . گودالچه ٔ مستدیر. (از اقرب الموارد). ج ، نُقَر، نِقار. || مغاکچه ٔ بالای پس گردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گودی ...
-
نقرة
دیکشنری عربی به فارسی
() از خود بيخود شدن , تلنگر , ضربت سبک وناگهاني , تلنگر زدن , گستاخ , جسور , پر رو
-
argentometer
نقرهسنج
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] دستگاهی که میتوان با آن مقدار نمکهای موجود در یک مخلوط را ازطریق رسوب دادن نقره اندازهگیری کرد
-
argentometry
نقرهسنجی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] نوعی اندازهگیری حجمی که در آن از رسوب شدن نمکهای نقره، کرومات یا کلرید، استفاده میکنند
-
نقره اندودن
لغتنامه دهخدا
نقره اندودن . [ ن ُ رَ / رِ اَ دو دَ ] (مص مرکب ) روکش و آب نقره روی ابزار یا سکه ٔ مسین دادن : نقره اندوده بر درست دغل عنبر آمیخته به گند بغل .سعدی .
-
نقره ده
لغتنامه دهخدا
نقره ده . [ ن ُ رِ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسن کیاده ٔ بخش آستانه ٔ شهرستان لاهیجان . در 14هزارگزی شمال آستانه ، در جلگه ٔ معتدل هوای مرطوبی واقع است و 300 تن سکنه دارد.آبش از رودخانه ٔ حسن کیاده از سفیدرود تأمین می شود.محصولش برنج و کنف و ...
-
نقره آگین
لغتنامه دهخدا
نقره آگین . [ ن ُ رَ / رِ ] (ص مرکب ) اندوده به نقره : میدانی که دیوان ساخته بودند بفرمود که همه را خشت زرین و نقره آگین درانداختند. (قصص ص 165). || آگنده از نقره . || نقره دار.
-
نقره آلات
لغتنامه دهخدا
نقره آلات . [ ن ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) ابزار نقره . اثاثه و ابزاری که از نقره ساخته مانند وسایل چای خوری و قاشق و چنگال و لوازم سفره .
-
نقره اندود
لغتنامه دهخدا
نقره اندود. [ ن ُ رَ / رِ اَ ] (ن مف مرکب ) نقره اندوده . به نقره اندوده . که روی آن لعابی از آب نقره داده باشند.