لغتنامه دهخدا
زایل گشتن . [ ی ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) محو شدن . قطع گردیدن . زدوده شدن : و چندانکه شایانی قبول حیات از این جثه زایل گشت ، برفور متلاشی گردد. (کلیله و دمنه ).از آب دیده صد ره ، طوفان نوح دیدم و ز لوح سینه نقشت ، هرگز نگشت زایل . <p class="a