نقصان یافتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت قصان یافتن، زوال یافتن، کمبود پیدا کردن، کسر آوردن، کم آوردن، تمام نکردن ناقص بودن، کاملنبودن، کسری داشتن، نداشتن، کم داشتن، کافی نبودن، ناراضی کردن آماده نبودن لنگیدن، معلول بودن [≠ ناقص (معیوب) شدن، شکستن، نقص داشتن 647]
نقصانلغتنامه دهخدانقصان . [ ن ُ ] (ع مص ) کم کردن در بهره . نقص . (از منتهی الارب ). || کم شدن . (از منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 101) (تاج المصادر بیهقی ). کاسته شدن . (مجمل اللغة). نقص . رجوع به نقص شود. || (اِمص ، اِ) کمی . (منتهی الارب ). عیب . م
waningدیکشنری انگلیسی به فارسیکاهش می یابد، کم شدن، رو بکاهش گذاشتن، نقصان یافتن، وارفتن، به آخر رسیدن، خرد شدن
تناقصدیکشنری عربی به فارسیرو بکاهش گذاشتن , نقصان يافتن , کم شدن , افول , کم و کاستي , وارفتن , به اخر رسيدن
decreasedدیکشنری انگلیسی به فارسیکاهش یافته، کاستن، خرد شدن، نقصان یافتن، کم کردن یا شدن، خرد کردن، خیلی کم کردن، خرد ساختن
نقصانلغتنامه دهخدانقصان . [ ن ُ ] (ع مص ) کم کردن در بهره . نقص . (از منتهی الارب ). || کم شدن . (از منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 101) (تاج المصادر بیهقی ). کاسته شدن . (مجمل اللغة). نقص . رجوع به نقص شود. || (اِمص ، اِ) کمی . (منتهی الارب ). عیب . م
زیادت و نقصانلغتنامه دهخدازیادت و نقصان . [ دَ ت ُ ن ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) افزونی و کمی . || (اصطلاح نجوم ) این افزونی و کمی به دو گونه است یکی بحسب جایگاه از فلک اوج و تدویر، و دیگر بحسب جایگاه از افق ، و نخستین گونه را بسیار لون است . یکی از آن ، فزونی است اندر رفتن . و این چنانست که چون رفتن
نقصانلغتنامه دهخدانقصان . [ ن ُ ] (ع مص ) کم کردن در بهره . نقص . (از منتهی الارب ). || کم شدن . (از منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 101) (تاج المصادر بیهقی ). کاسته شدن . (مجمل اللغة). نقص . رجوع به نقص شود. || (اِمص ، اِ) کمی . (منتهی الارب ). عیب . م
بی نقصانلغتنامه دهخدابی نقصان . [ ن ُ ] (ص مرکب ) (از: بی + نقصان ) بدون کاستگی . بی کمی : در هوای عشق حق رقصان شوندهمچو قرص بدر بی نقصان شوند. مولوی .گر دلم در عشق تو دیوانه شد عیبش مکن بدر بی نقصان و زر بی عیب و گل بی خار نیست .<