نقطه نقطهلغتنامه دهخدانقطه نقطه . [ ن ُ طَ / طِ ن ُ طَ/ طِ ] (ص مرکب ) خال خال . پر خال و نقط : گر ز نصرت نه حامله است چرانقطه نقطه است پیکر تیغش . خاقانی .- <span clas
نقطهبهنقطهpoint-to-pointواژههای مصوب فرهنگستانویژگی ارسال نشانکها از یک نقطۀ مبدأ به یک نقطۀ مقصد
نقطۀ شبنمdewpoint, fog pointواژههای مصوب فرهنگستاندمایی که در آن بستههوا باید در شرایط فشار و بخار آب ثابت سرد شود تا سیری رخ دهد متـ . دمای نقطۀ شبنم dewpoint temperature, thermodynamic dewpoint temperature
دمای نقطۀ شبنمdewpoint temperature, thermodynamic dewpoint temperatureواژههای مصوب فرهنگستان← نقطۀ شبنم
فرمول نقطۀ شبنمdewpoint formulaواژههای مصوب فرهنگستانفرمول محاسبۀ ارتفاع تقریبی تراز میعان بالابَری (lifting level condensation)
شبنمکاستیdewpoint depression, spread 3, dewpoint spread, dewpoint deficit, depression of the dewpointواژههای مصوب فرهنگستاناختلاف بین دمای هوا و دمای نقطۀ شبنم
نمسنج نقطهشبنمیdewpoint hygrometerواژههای مصوب فرهنگستاننمسنجی که براساس تعیین دمای نقطۀ شبنم کار میکند
مِه تابشیradition fog, ground fogواژههای مصوب فرهنگستاننوع معمول مِه که براثر سرمایش تابشی شبانۀ سطح زمین و کاهش دمای هوا تا نقطۀ شبنم یا پایینتر از آن تشکیل میشود
شبنمdewواژههای مصوب فرهنگستانآب حاصل از میعان روی گیاهان و اجسام دیگرِ نزدیک به سطح زمین که دمای آنها براثر سرمایش تابشی (radiation cooling) به زیر نقطۀ شبنم هوا میرسد
جدول نمسنجشیhygrometric tableواژههای مصوب فرهنگستانجدولی برای تبدیل سادۀ دماهای تر و خشک اندازهگیریشده به معیارهای متداول رطوبت، مانند دمای نقطۀ شبنم یا رطوبت نسبی متـ . جدول نمسنجی جدول رطوبتسنجشی، جدول رطوبتسنجی psychrometric table
نقطهلغتنامه دهخدانقطه . [ ن ُ طَ / طِ ] (از ع ، اِ) هولک . (لغت نامه ٔ اسدی ). نقطة. خجک سیاهی بر سپیدی یا عکس آن خجک که بر حرف معجم گذارند. خال . لکه . تیل . داغ . (ناظم الاطباء). کله . دنگ . چیزی قابل اشاره ٔ حسیه غیرقابل انقسام مطلقاً. (یادداشت مؤلف ) <sp
نقطهلغتنامه دهخدانقطه . [ ن ُ طِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کبودگنبد بخش کلات شهرستان دره گز، در 16هزارگزی مشرق کبودگنبد، در دره ٔ گرمسیری واقع است و 184 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ، محصولش غلات و کنجد، شغل اهالی زراعت و ما
نقطهفرهنگ فارسی عمید۱. جا؛ محل.۲. (ادبی) علامتی ریز و خالمانند در زیر یا روی برخی حروف الفبا، مثل نقطۀ روی «خ».۳. (ادبی) علامتی ریز و خالمانند در انتهای جملۀ نوشتاری.۴. (ریاضی) محل برخورد دو خط.۵. [قدیمی] مرکز: نقطهٴ دایره.
خط و نقطهلغتنامه دهخداخط و نقطه . [ خ َطْ طُ ن ُ طَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) الفبائی است که در تلگراف با سیم بکار می رود و به آن الفباء یا حروف تلگرافی مُرس گویند. در تلگراف با سیم برای هر یک از حروف الفباء با خط کوچک و نقطه ٔ ترکیبی می سازند و این ترکیب را نمایشگر آن حرف از الفباء می کنند، چون ب
زلنقطهلغتنامه دهخدازلنقطه . [ زُ ل ُ ق ُ طَ ] (ع ص ) زن کوتاه بالا. || (اِ)نره ٔ مرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
نقطهلغتنامه دهخدانقطه . [ ن ُ طَ / طِ ] (از ع ، اِ) هولک . (لغت نامه ٔ اسدی ). نقطة. خجک سیاهی بر سپیدی یا عکس آن خجک که بر حرف معجم گذارند. خال . لکه . تیل . داغ . (ناظم الاطباء). کله . دنگ . چیزی قابل اشاره ٔ حسیه غیرقابل انقسام مطلقاً. (یادداشت مؤلف ) <sp
نقطه نقطهلغتنامه دهخدانقطه نقطه . [ ن ُ طَ / طِ ن ُ طَ/ طِ ] (ص مرکب ) خال خال . پر خال و نقط : گر ز نصرت نه حامله است چرانقطه نقطه است پیکر تیغش . خاقانی .- <span clas