نقیبان بارلغتنامه دهخدانقیبان بار. [ ن َ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از فرشتگان باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). ملایکه و فرشتگان . (ناظم الاطباء).
نیکوبیانلغتنامه دهخدانیکوبیان . [ ب َ ] (ص مرکب ) خوش بیان . فصیح . که بیانی دلنشین دارد : از بر ایوان ماه بارگهی خوب بودساکن آن خواجه ٔ فاضل نیکوبیان .خاقانی .
نکوبینلغتنامه دهخدانکوبین . [ ن ِ ] (نف مرکب ) نیکوبین . نیک بین . نکوخواه . خیرخواه . || که خوبیها و حسن را بیند. مقابل عیب بین و بدبین .
نقیبانهلغتنامه دهخدانقیبانه . [ ن َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) چون نقیبان . مانند نقیبان : چونکه در آن نقب زبانم گرفت عشق نقیبانه عنانم گرفت .نظامی .
قلارونلغتنامه دهخداقلارون . [ ق َ ] (اِ) نقیبان لشکر را گویند. (برهان ) (آنندراج ). ظاهراً مصحف قلاووز. (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
راهجوییلغتنامه دهخداراهجویی . (حامص مرکب ) راهجوئی . عمل راهجوی .جستن راه . جستجوی راه . جستجو کردن راه : نقیبان راهجویی برگرفتندپی فرهاد را پی درگرفتند.نظامی .
نقابیلغتنامه دهخدانقابی . [ ن َق ْ قا ] (حامص ) عمل نقاب . رجوع به نَقّاب شود : زلف شب چون نقاب مشکین بست شه ز نقابی نقیبان رست .نظامی .
نارناباذیلغتنامه دهخدانارناباذی . [ رَ ] (اِخ ) قاسم بن مجاشعبن تمیم بن حبیب بن عبیدبن عامر المرامی مکنی به ابوسهل ، یکی از نقیبان دوازده گانه است . (از الانساب سمعانی ).