نلکلغتنامه دهخدانلک . [ ن ِ / ن َ ] (اِ) آلوی کوهی بود سرخ و خرد و ترش . (لغت فرس اسدی ص 286). آلوی ترش و کوهی بود. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). میوه ای است گرد سرخ یا زرد و ترش . آلوی کوهی . (یادداشت مؤلف ) (از فرهنگ اسد
نلکلغتنامه دهخدانلک . [ ن ُ / ن ِ ] (ع اِ) درخت چنار. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). || میوه ای است که به فارسی آن را الج گویند، نلکة یکی . (منتهی الارب ). زعرور. (اقرب الموارد). رجوع به نِلْک شود.
نلکفرهنگ فارسی عمیدآلوی کوهی؛ آلوچۀ ترش: ◻︎ صفرای مرا سود ندارد نلکا / درد سر من کجا نشاند علکا (ابوالمؤید: شاعران بیدیوان: ۵۸).
چپنلکلغتنامه دهخداچپنلک . [ چ ِ پ ِ ل ِ] (ترکی ، اِ) پشه خانه . (شعوری ). در ماوراءالنهر «سککه چین » میگویند. (شعوری ). پشه دان . (ناظم الاطباء).
گینگیلیکلغتنامه دهخداگینگیلیک . (اِخ ) دهی است از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس . واقع در 3هزارگزی جنوب باختری کلاله . واقع در دشت و هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 200 تن است . آب آن از رودخانه ٔ دوچای تأمین میشود. محصول
نیلقلغتنامه دهخدانیلق . [ ن َ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گنجگاه بخش سنجبد شهرستان هروآباد. در 10هزارگزی غرب سنجبد (گیوی ) و 2هزارگزی جاده ٔ هروآباد به اردبیل ، در منطقه ٔ کوهستانی گرمسیری واقع است و <span class="hl" dir="
نیلکلغتنامه دهخدانیلک . [ ل َ ] (اِ مصغر) مصغر نیل است . (برهان قاطع) (آنندراج ). رجوع به نیل شود. || گرفتن پوست و گوشت باشد به سر دو ناخن . نشکنج . (از رشیدی ) (از جهانگیری ). گرفتن اعضا و اندام را به سر دو ناخن انگشت دست چنانکه به درد آید. (برهان قاطع) (آنندراج ). نشگون . وشگون . || کبودی ا
نیلکلغتنامه دهخدانیلک . [ ل َ ] (اِخ ) دهی است از بخش گواران شهرستان شاه آباد. در 6هزارگزی جنوب گهواره و در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و 140 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ،محصولش غلات ، حبوبات ، توتون ، لبنیات و شغل اهالی
نلکسلغتنامه دهخدانلکس . [ ن ِ ک َ ] (اِ) به معنی نالکس است که سر دیوار باشد و این لغت با لغت بالکس با بای ابجد ظاهراً تصحیف خوانی شده باشد. (برهان قاطع) (از آنندراج ). کنگره ٔ سر دیوار. (ناظم الاطباء).
نلکهلغتنامه دهخدانلکه . [ ن ِ ک َ / ک ِ ] (اِ) ازگیل . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ازگیل شود. || آمله . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به آمله شود.
نلکةلغتنامه دهخدانلکة. [ ن ُ / ن ِ ک َ ] (ع اِ) یک دانه ٔ زعرور. (ناظم الاطباء). یکی نلک است . (منتهی الارب ). رجوع به نلک [ ن ُ / ن ِ ] شود.
الغلغتنامه دهخداالغ. [ اِ ] (اِ) نلک . یا الج است که در تداول مردم گناباد نوعی از گوجه ٔ پیوندناشده است . در تداول مردم آذربایجان اَلچَه . گوجه را گویند مطلقاً.
آلوچه سگکلغتنامه دهخداآلوچه سگک . [ چ َ / چ ِ س َ گ َ ] (اِ مرکب ) قسم پست و خرد و ترش ِ آلوچه . نِلْک . آلوکوهی .
آلوکوهیلغتنامه دهخداآلوکوهی . (اِ مرکب ) آلوی ِ کوهی . نِلْک . (فرهنگ اسدی ). اِدرِک . آلوچه ٔ کوهی . و آن آلوئی باشد برنگ زرد و بطعم تلخ ، شبیه به آلوچه سگک .
نلکسلغتنامه دهخدانلکس . [ ن ِ ک َ ] (اِ) به معنی نالکس است که سر دیوار باشد و این لغت با لغت بالکس با بای ابجد ظاهراً تصحیف خوانی شده باشد. (برهان قاطع) (از آنندراج ). کنگره ٔ سر دیوار. (ناظم الاطباء).
نلکهلغتنامه دهخدانلکه . [ ن ِ ک َ / ک ِ ] (اِ) ازگیل . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ازگیل شود. || آمله . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به آمله شود.
نلکةلغتنامه دهخدانلکة. [ ن ُ / ن ِ ک َ ] (ع اِ) یک دانه ٔ زعرور. (ناظم الاطباء). یکی نلک است . (منتهی الارب ). رجوع به نلک [ ن ُ / ن ِ ] شود.
چپنلکلغتنامه دهخداچپنلک . [ چ ِ پ ِ ل ِ] (ترکی ، اِ) پشه خانه . (شعوری ). در ماوراءالنهر «سککه چین » میگویند. (شعوری ). پشه دان . (ناظم الاطباء).
شنلکلغتنامه دهخداشنلک . [ ش َ ل َ ] (اِ) خوشه ، اعم از خوشه ٔ انگور یا خرما یا گندم یا جو. (برهان ) (از آنندراج ). خوشه . (جهانگیری ). سنبل . خوشه ٔ غله و خوشه ٔ انگور و خوشه ٔ خرما. (ناظم الاطباء).