نیلینلغتنامه دهخدانیلین . (ص نسبی ) نیلی . نیلگون . نیل فام . کبودرنگ . به رنگ نیل : بر سر دریای نیلین تیغ کافر روسیان بر جزیره ٔ رویناس و لنبران انگیخته .خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 406).
نیلگونلغتنامه دهخدانیلگون . (ص مرکب ) به رنگ نیل . کبود. لاجوردی . آسمانگون . (ناظم الاطباء). آبی تند. آبی سیر. ادکن . نیل فام . نیل رنگ : هوا گشت چون چادر نیلگون زمین هم به کردار دریای خون . فردوسی .بپوشید پس جامه ٔ نیلگون همان
نالینلغتنامه دهخدانالین . (ص نسبی ) (از: نال + ین ، علامت نسبت ) نالی . نئی . از جنس نی : مستان سخن گزافه و چون مستان گر خر نه ای مخر کمر نالین . ناصرخسرو.رجوع به نال شود. || (اِ) در جنوب شرقی ایران و کرمان ، تلفظ دیگری از نهالین .