نمایندۀ خدمات مسافرتیtravel agentواژههای مصوب فرهنگستانشخص یا سازمانی که خدمات مسافرتی مانند حملونقل و اقامت را در گشتهای نیمهفراگیر از طرف ارائهدهندگان اصلی مانند شرکتهای حملونقل و مهمانخانهها و گشتپردازان، در مقابل دریافت کارمزد میفروشد متـ . سفرگذار
نمایندهلغتنامه دهخدانماینده . [ ن ُ / ن ِ / ن َ ی َ دَ / دِ ] (نف ) آنکه می نماید و هویدا می کند. (ناظم الاطباء). نشان دهنده . (فرهنگ فارسی معین ). ظاهرکننده . نمایان کننده . عرضه کننده . نمایش
نمایندهفرهنگ فارسی عمید۱. نشاندهنده.۲. (اسم، صفت فاعلی) (سیاسی) کسی که از طرف کس دیگر برای مذاکره در امری یا انجام دادن کاری معین شده باشد؛ وکیل؛ نایب.۳. علامت؛ نشانه.