نمودلغتنامه دهخدانمود.[ ن ُ / ن ِ ] (مص مرخم ، اِمص ، اِ) نمایش . (ناظم الاطباء). ظهور. (یادداشت مؤلف ). تجلی . جلوه . اسم مصدر است از نمودن : اگرچه هیچ چیزی را نهی قایم به ذات خودپس آمد نفس وحدت را نمود مثل در الاّ. <p cl
تداعی معانیلغتنامه دهخداتداعی معانی . [ ت َ ی ِ م َ ] (ترکیب اضافی ،اِمص مرکب ) یکی از اعمال نفس ، که بدان تصور یک معنی ، معنی دیگر را به خاطر آرد. آقای دکتر سیاسی آرند: ... این طور برمی آید که بعضی نفسانیات با روابطی مخصوص چنان پیوستگی بهم پیدا میکند که هرگاه یکی از آنها در صحنه ٔ وجدان نمایان گردد
نمودلغتنامه دهخدانمود.[ ن ُ / ن ِ ] (مص مرخم ، اِمص ، اِ) نمایش . (ناظم الاطباء). ظهور. (یادداشت مؤلف ). تجلی . جلوه . اسم مصدر است از نمودن : اگرچه هیچ چیزی را نهی قایم به ذات خودپس آمد نفس وحدت را نمود مثل در الاّ. <p cl
خوش نمودلغتنامه دهخداخوش نمود. [ خوَش ْ / خُش ْ ن ُ/ ن ِ / ن َ ] (ص مرکب ) خوش جلوه . خوش ظاهر. خوب منظر.
وانمودلغتنامه دهخداوانمود. [ ن ُ / ن ِ /ن َ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) وانمودن . || بیان . اظهار. اقرار. اثبات . تعبیر. شرح . (ناظم الاطباء). || نشان دادن چیزی برخلاف حقیقت .
نمودلغتنامه دهخدانمود.[ ن ُ / ن ِ ] (مص مرخم ، اِمص ، اِ) نمایش . (ناظم الاطباء). ظهور. (یادداشت مؤلف ). تجلی . جلوه . اسم مصدر است از نمودن : اگرچه هیچ چیزی را نهی قایم به ذات خودپس آمد نفس وحدت را نمود مثل در الاّ. <p cl
بی نمودلغتنامه دهخدابی نمود. [ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (ص مرکب ) (از: بی + نمود) بی تجلی . بی نمایش . بی نمایانی . ناپدید. آنکه نمایش نداشته باشد. (ناظم الاطباء).