خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نواجذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تنجز
فرهنگ فارسی عمید
۱. روایی خواستن؛ روایی کردن حاجت را خواستن.۲. خواستار وفای به وعده شدن.
-
جز
فرهنگ فارسی عمید
=جزیره
-
حاجز
فرهنگ فارسی عمید
مانع؛ حائل.
-
رجز
فرهنگ فارسی عمید
۱. در عروض، از بحور شعر که از تکرار سه یا چهاربار مستفعلن حاصل میشود.۲. شعری که به هنگام جنگ در مقام مفاخرت و خودستایی میخوانند.۳. (موسیقی) گوشهای در دستگاه چهارگاه؛ ارجوزه
-
ردالصدرعلی العجز
فرهنگ فارسی عمید
در بدیع، تکرار کلمۀ آخر بیت در اول بیت بعد، مانند کلمۀ «نظام» در این شعر: قوام دولت و دین روزگار فضل و هنر / ز فضل وافر تو یافت زیب و فر و نظام ـ نظام ملت و ملکی عجب نباشد اگر / به رونق است در این روزگار کلک و حسام.
-
عاجز
فرهنگ فارسی عمید
۱. سست؛ ناتوان.۲. [مجاز] خسته؛ درمانده.۳. ویژگی کسی که عضوی از اعضای بدنش ناقص و معیوب باشد.〈 عاجز آمدن: (مصدر لازم) [قدیمی] = 〈 عاجز شدن: ◻︎ رشته تا یکتاست آن را زور زالی بگسلد / چون دوتا شد عاجز آید از گسستن زال زر (سنائی: ۱۶۴).〈 عاج...
-
عجز
فرهنگ فارسی عمید
۱. ناتوان شدن؛ ناتوانی؛ درماندگی.۲. به ستوه آمدن.
-
معجز
فرهنگ فارسی عمید
۱. معجزه.۲. (صفت) [قدیمی] عاجزکننده.
-
منجز
فرهنگ فارسی عمید
۱. رواکنندۀ حاجت.۲. وفاکنندۀ وعده.
-
موجز
فرهنگ فارسی عمید
مختصر؛ کوتاه؛ کلام کوتاه و مختصر.
-
نواجذ
فرهنگ فارسی عمید
دندانهای عقل.