نوازندهلغتنامه دهخدانوازنده . [ ن َ زَ دَ / دِ ] (نف ) که نوازد. (یادداشت مؤلف ). که نوازش می کند. (ناظم الاطباء). آنکه نوازش و مهربانی می کند. (فرهنگ فارسی معین ). که به زیردستان شفقت و عطوفت و مهربانی کند : نوازنده ٔ مردم خویش باش
نوازندهلغتنامه دهخدانوازنده . [ ن َ زَ دَ / دِ ] (نف ) که نوازد. (یادداشت مؤلف ). که نوازش می کند. (ناظم الاطباء). آنکه نوازش و مهربانی می کند. (فرهنگ فارسی معین ). که به زیردستان شفقت و عطوفت و مهربانی کند : نوازنده ٔ مردم خویش باش
چنگ نوازندهلغتنامه دهخداچنگ نوازنده . [ چ َ ن َ زَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) ساززن . چنگزن : چنگ نوازان به هوا سر کشیدچنگ نوازنده نوا برکشید. امیرخسرو (از آنندراج ).رجوع به چنگی و چنگ زن شود.
نوازندهلغتنامه دهخدانوازنده . [ ن َ زَ دَ / دِ ] (نف ) که نوازد. (یادداشت مؤلف ). که نوازش می کند. (ناظم الاطباء). آنکه نوازش و مهربانی می کند. (فرهنگ فارسی معین ). که به زیردستان شفقت و عطوفت و مهربانی کند : نوازنده ٔ مردم خویش باش