نوامیسلغتنامه دهخدانوامیس . [ ن َ ] (ع اِ) ج ِناموس . رجوع به ناموس شود. || نوامیس الهیة؛ قوانین شرعی . (یادداشت مؤلف ). || علم نوامیس ؛ یکی از شعب علم سیمیاست . (یادداشت مؤلف ). و نیز رجوع به تذکره ٔ ضریر انطاکی ص 63 شود. || علم نوامیس ؛ حکمت عملی . (فرهنگ ف
نوآموزلغتنامه دهخدانوآموز. [ ن َ / نُو ] (نف مرکب ) مبتدی . تازه کار. نوآموخته . نافرهخته . که در آغاز آموختن است و به کمال نرسیده است . نوچه : ای دل من زو به هرحدیث میازارکآن بت فرهخته نیست هست نوآموز. دقیق
نوآموزفرهنگ فارسی عمید۱. کودکی که تازه به دبستان رفته.۲. کسی که تازه به فراگرفتن هنری مشغول شده؛ شاگرد.
نوآموزفرهنگ فارسی معین(نُ)(ص فا.) 1 - کودک تازه به دبستان رفته . 2 - کسی که تازه به یاد گرفتن کار یا هنری مشغول شده .
ناموسفرهنگ فارسی معین[ معر. ] (اِ.) 1 - آبرو، نیک نامی . 2 - قانون و شریعت الهی . 3 - عصمت ، شرف . ج . نوامیس .
تجلیهفرهنگ فارسی معین(تَ یَ یا یِ) [ ع . تجلیة ] (مص م .) 1 - روشن کردن ، پیدا کردن ، زدودن . 2 - تهذیب ظاهر است به سبب استعمال نوامیس و احکام الهی و امتثال اوامر و نواهی خداوند.
ابن عدیلغتنامه دهخداابن عدی . [ اِ ن ُ ع َ دی ی ] (اِخ ) ابوزکریا یحیی بن عدی بن حمیدبن زکریای منطقی ، نصرانی یعقوبی . نزیل بغداد.شاگرد ابوبشر متی بن یونس و ابونصر فارابی . وفات 363یا 364 هَ .ق . او سرآمد منطقیین عصر خویش بود و